loading...

فاطمه الزهرا

وبلاگ آشنایی با حضرت فاطمه زهرا(س)

بازدید : 22
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 1:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

عشق واقعی چیست؟

من خیلی فکر کردم که چه جوری تعریف کنم عشق واقعی رو. دیدم هر جور بنویسم یا کلیشه‌‌‌ای و قلمبه سلمبه میشه، یا یه چیز مبهم و دست نیافتنی که بنظر میرسه اصلا وجود خارجی نداره یا یک در میلیارده!
به این نتیجه رسیدم یک رابطه عاشقانه عینی و واقعی رو با نهایت صداقت و بدون اغراق و مبالغه توصیف کنم برا دوستان.
من و همسرم عاشقاااانه همدیگه رو دوست داریم. از اولش هم اینطور نبودیم و بیشتر عاقلانه و بر اساس ملاک‌ها و معیارهامون با هم ازدواج کردیم. من ۱۶ ساله بودم و همسرم ۲۳ ساله. هر معیار و ملاکی که من مد نظرم بود همسرم داشت و من هم به حضرت زهرا و امام زمان توسل کردم و قبول کردم.

روند زندگی ما از لحاظ مهر و علاقه و یکدلی و خلاصه عشق، دقیقا یک روند صعودی رو شروع کرد به طی کردن و هنوز هم الحمدلله بعد ۱۴ سال با شیب تندتری در حرکته. برای همین تصمیم گرفتم برای دوستان خوبم و همه جوان‌ها توصیفات یک زندگی عاشقانه رو بازگو کنم شاید کمک کننده باشه براتون.

من واقعا با تک تک سلول‌های وجودم احساس می‌کنم همه هستی و وجودم همسرمه. حس می‌کنم تکه‌‌‌ای از روح منه در جسم دیگه ای. این یعنی چی ؟ یعنی هر چیز که ناراحتش کنه منم ناراحت میکنه و هر چی هم خوشحالش کنه، من رو بیشتر از خودش خوشحال میکنه. طوری که خوشحالی و رضایت اون برام از خوشحالی و راحتی خودم مهم تره. در واقع خوشحال کننده تره! متوجهید؟؟ یا خیلی پیچ در پیچ شد؟ یعنی اینکه وقتی از خودم میگذرم و اونو خوشحال میکنم لذتی که با روح و قلبم میبرم برام خیلی شیرین تر از لذتیه که از راضی و خوشحال کردن دل خودم میبرم..
مثلا..
من گاهی متوجه میشم که همسرم امشب یه برنامه عاشقانه ** خوشحالش میکنه و میل داره. ولی خودم مثلا فردا صبح خیلی زود باید برم جایی و خیلی خسته هم هستم.
اما..
اونقدر دوستش دارم و برام عزیز و محبوب و معشوقه، که اصلا به راحتی خودم فکر نمی‌کنم و فقط به اینکه فرصتی برای خوشحال کردن ماه زندگیم پیش اومده فکر می‌کنم و قلبم می‌طپه از شوق دیدن برق خوشحالی چشماش و رضایت و خوشحالی و لذتی که مهمان روحش میشه.
البته...
نکته تو عشق واقعی این هست که این حالات دو طرفه‌ست.
مثلا تو همین مثال، برخورد همسر من بسیااار بامعرفت و قدرشناسانه و پر محبته. یعنی او هم متقابلا یا بعد از نوازش و در آغوش گرفتن و قدردانی با زبان و حرفهای زیبا و نگاه‌های مهربان و پر از قدرشناسی، ازم میخواد بخوابم که اذیت نشم، یا اگه نتونه مقاومت کنه، هم همون شب، هم در طول روز و کلا زندگی، بارها با کلمات زیبا و شیرین و رفتار و گل و خیلی چیزها، پاسخ میده و اظهار رضایت و عشق می‌کنه و باز اونم تو مواقعی متقابلا آرزو داره از راحتی و رضایت خودش بگذره و من رو خوشحال و راضی کنه.
من همیشه بهش میگم مردها به خودخواهی معروفن شما چطور طبق قاعده نیستی ؟ ! این آقا واقعا میتونم قسم بخورم که من رو خیلی بیشتر از خودش دوست داره و همیشه من براش اول هستم نه خودش.

همین جا یه چیزی بگم؛
عشق یعنی کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی و بخواهی و کلا از خودت برات مهمتر باشه.
به نظر شما کسی که یاد نگرفته پا روی خودیت خودش بگذاره و از نفس خودش بگذره، هرگز میتونه عاشق واقعی باشه؟؟
به نظر من، کسی میتونه عاشق واقعی و یا معشوق واقعی باشه، که بتونه پا روی خود و خواسته‌های خود و منفعت طلبی خود و لذت پرستی خودش بگذاره. یعنی یک کلام، خودسازی بیشتری کرده باشه.. آدم باشه.. با ایمان حقیقی باشه..
من همیشه میگم، با مردی ازدواج کنید که مومن واقعی ( دقت کنید واقعی نه ظاهری ) باشه. مومن واقعی، از خود محوری‌‌هاش گذشته و نفس و روحش تربیت شده‌ ش و همه چیز رو بر اساس و مدار خودش و لذت و راحتیش نمی‌سنجه و استعداد دیگرخواهیش خیلی خیلی بیشتره.
شاید برا همینه که تو حدیث هست هر چه مرد بر ایمانش افزوده بشه، محبتش نسبت به همسرش بیشتر میشه...
به خداوند قسم من این رو با دو چشم خودم و با روح و وجودم دیدم و چشیدم.. هر چی زندگیمون جلوتر میره، همسرم ایمانش بیشتر میشه و دقیقا به موازاتش اخلاقش عالی‌تر، عشق و محبتش شدیدتر و شیرین‌تر، توجه و پروانه‌ وار چرخیدنش دورم بیشتر، گل خریدن‌هاش ، شیرین کلامی‌‌هاش ، حتی رسیدگیش به کارهای خونه، به اینکه دوست دارم چی بپوشه برام و ...
حتی وقتایی که خونه‌س، گاهی بی‌ هوا پامو میبوسه که من همیشه میگم تو رو خدا نکن بابا تو سید اولاد زهرایی، از اون خنده شیطنتیا میکنه میگه خب تو هم سیده‌ای بی حساب میشیم!😐 میگم خب پیشونی، لپ، لب، اصلا دست این همه جای دیگه برا بوسیدن، میگه هر کدوم به جای خودش نگران نباش، ولی باید پاتو ببوسم تا اوج اهمیتت برام، برا تو ثابت بشه..
بعدم بچه‌ها یاد بگیرن زن این خونه، ارزشش اینه که بابا پاشو ببوسه..
یه چیز بگم..
یه چیزی که دنبال خودش عشق واقعی میاره، زیبایی وجود طرفه و شباهتش به خدا..
همه ما تو‌ عمق وجودمون عشق به زیبایی و کمال داریم و هر چی طرف بیشتر مصداق و جلوه گر این زیبایی‌ها باشه، بیشتر بش علاقه مند میشیم. ببینید نمی‌خوام درس معارف اسلامی‌تدریس کنم، می‌خوام درباره یه واقعیت‌هایی که هستن و وجود دارن و لابلای زندگی همهٔ مان و به فهمیدنشون برا زیباتر شدن زندگیمون نیاز داریم، حرف بزنم.
ببینید همه ما آدمیم و یه چیزایی تو عمق وجود و ذاتمونه. از یه چیزایی ذاتا خوشمون میاد و جذبش میشم و از یه چیزایی هم نه.
مثلا فرض کنید با مردتون و بچه‌هاتون نشستید تو پارک، یه جناب داعشی بیاد سمت تون... مردی که بره پشت زنش قایم شه بگه بیا هر چی میخوای ببر فقط منو نکش!!.. این زیباست یا مردی که با شجاعت بلند شه و قبل از رسیدن آقای داعش به حتی حریم زن و بچه‌ش، دفاع کنه و خلاصه غیرت و شجاعت و مردانگی به خرج بده؟ خداییش کدوم زیباتره؟ حالا کار به جنبه‌های دیگه مثال ندارم، منظورم زیبایی و خواستنی بودن بعضی اخلاق‌هاست مثل شجاعت و ... و بر عکسش زشتی بعضی رفتارها مثل ترسویی و بی غیرتی و ..
میدونید میخوام بگم هر چی طرف زیبایی‌های انسانی و کاملتر بگم زیبایی‌های روحی و وجودی و کمالات واقعی بیشتری داشته باشه، ذاتا جذاب‌تر و خواستنی‌تره و قابلیت معشوق بودن و محبوب بودنش بیشتر..
البته..
شرمنده کسی که ذات انسانیش دیگه خیلی فاسد و تخریب شده باشه، طبیعتا جذب زیبایی‌های انسانی هم نمیشه.. خدا اون روز رو نیاره که کسی مثل حکایت اون مرد چاه فاضلاب کَن، با بوی عطر حالش بد بشه...
برگردیم سر ادامه مطلب یعنی توصیف عینی زندگی عاشقانه..
ما تو زندگیمون، سختی و مشکلات هم زیاد داریم. همسرم وضع درآمدش هر کار میکنه بالاتر نمیره و واقعا انگار خواست خدا به تنگی رزقمونه. توضیحش خیلی مفصله و خارج از بحث که شاید خوندن کتاب «جایگاه رزق انسان در هستی» نوشته آقای طاهر زاده بتونه کمک کننده باشه.
خودم هم چند سالیه یک مقدار بیمارم و در حال درمان و در حال حاضر هم ماهانه باید بریم تهران دکتر.
ولی عجیب خوشیم با هم و در کنار هم احساس خوشبختی و شادی عمیقی می‌کنیم و صدای خنده و شوخیمون همیشه بلنده و مرتب هم میریم یه تفریحی می‌کنیم. حتی تو تفریحمون هم با تمام محدودیتهاش خوشیم.. مثلا میریم یه آبمیوه بستنی، کلی منو رو با بچه‌ها نگاه میکنیم اسمای عجیب غریب و قیمتای خوشگل رو میخونیم و در نهایت همون آب هویج اون هم یک عدد برای چهارتامون!! میگیریم و کلی هم خودمون میخندیم که علتش صرفا خاصیت هویجه نه احیانا پول‌ها!!!
یه وقتی هم دستمون باشه حالا یه رستورانی بریم و دیگه بترکونیم دو تا غذا بگیریم و با کلی خنده که همسرم میگه الان از شانس من یکی از دوستام همین امشب میاد همین رستوران و اوضاع مون لو میره و ... !!!
یا بعد ده یازده سال یه پراید قدیمی‌تونستیم بخریم چله تابستون باش رفتیم کلی جاهای مختلف با کولری که کار نمی‌کرد و مریضی‌های منم بذارید روش، ولی به قدری بمون خوش گذشت و از همون چادر خوابیدن‌ها و نون ماست خوردن‌ها خاطرات خوشی داریم که هیچ کس براش قابل درک نیست.
میدونید چرا ؟ چون همدیگه رو خیلی دوست داریم و اصلا خودمون و نمی‌بینیم.. چون هم رو از بنده‌های خیلی خیلی خوب خدا میبینیم ( هر کدوم خودمون رو واقعا کم و نالایق در درگاه خدا میبینیم ولی دیگری رو خیلی بالا و محبوب خدا )، و دوست داریم هی با راضی کردن و‌ خوشحال کردن هم، به خدا مقرب بشیم و چون هم خدا رو خیلی دوست داریم، و دیگری رو می‌بینیم که داره سعی میکنه اخلاقش تا حد ممکن شبیه خدا باشه ( تخلقوا باخلاق الله )، این شباهت باعث میشه به او هم عشق بورزیم.
برا همین همش یه کاری میکنیم طرف بهش خوش بگذره و چون این دو طرفه‌س به هر دو مون و طبیعتا به بچه‌ها هم خیلی خوش میگذره و لذت بخش و شیرین میشه..
میدونید..
عشقی که واقعی و مبتنی بر ذات و فطرت آدمها و محوریت خدا باشه، واقعا خیلی شیرینه و لذیذه...
عشق یعنی..
یعنی تمام معشوقت، برات مهمتر و با ارزشتر از خودت باشه..
پس قطعا یک عاشق واقعی فقط به فکر دنیای معشوقش نیست، و خیلی بیشتر به فکر زندگی ابدیش هم هست.. چون تازه اصل زندگی اون جاست...
برای من عشق واقعی یعنی با تمام وجودت راضی باشی از هستی خودت بگذری، و به تن همسرت لباس رزم بپوشونی و راهی میدانش کنی..
اگه مرد رفتنه، بذاری بره.. مانعش نشی.. حتی تشویقش کنی.. بذار بره تا با دفاع از دین عزیز و دوست داشتنی خدا، به بالاترین مراتب وجودی انسان برسه و ملائک با لذت به هم نشونش بدن و بگن این مجاهد رو ببینید چطور با تمام وجودش داره از دین خدا پاسداری میکنه.. عجب جایگاهی این انسان داره پیدا میکنه پیش خدا...

حتما همسرش حقیقتا عاشقش بوده که پا رو تمام وجود و قلب و دل خودش گذاشته و سعادت همسرش رو بالاترین آرزوی خودش دیده و راهی میدان جنگ و خطرش کرده.. نه فقط سعادت همسر خودش، که با جهاد در راه حفظ دین خدا، خوشبختی تمام زن و شوهرها و خانواده‌ها و انسان‌ها سهل‌ الوصول‌تر میشه.. چون عشق واقعی بدون دین و ایمان و روح خدایی داشتن، هرگز چشیدنی نیست ...

بازدید : 48
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 1:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

سوال

رابطه شب قدرو ولایت چیست؛ زیرا می‌گویند شب قدر ارتباط تنگاتنگی با امام زمان (عج) دارد؟ در جایی خواندم که امام صادق (علیه السلام) فرمود: حقیقت شب قدر، حضرت زهرا (علیهاالسلام) است؛ آیا این سخن درست است و اگر درست است، معنایش چیست؟[1]

پاسخ

یکی از مسائل پر رمز و راز در مجموعه علوم و معارف الهی، مسئله « شب قدر» است. نخست گفتنی است، شب قدر، ظرف نزول قرآن است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ»[2].اما این چه نوع ظرفی است؟ بین عموم مردم مشهور است که « شب قدر» ظرف زمان است. طبق این بیان، شب قدر، به معنای پاره‌‌‌ای از زمان (شب) است که در آن، قرآن از عالم بالا به دنیا نازل گشته است و به دلیل اهمیت این نزول و مسائل جنبی و یا عوامل زمینه ساز آن- که از درک ما انسان‌ها فراتر است- خداوند می‌فرماید: «وَ ما أَدْراک ما لَیلَةُ الْقَدْرِ»[3]؛«چه چیزی تو را آگاه کرد که شب قدرچیست؟» و «لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[4]؛« شب قدر، از هزار ماه بهتر است». عبادتی که در این شب انجام می‌شود، بهتر از هر عبادتی است که انسان آنها را در طول هزار ماه انجام می‌دهد و نیز: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْرٍ»[5]؛ «در این شب فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان فرود می‌آیند و با خود مقدرات همه امور را فرود می‌آورند» و «سَلامٌ هِی حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»[6]؛«این شب [یکسره ] تا طلوع فجر سلام و سلامتی است».

اما اگر «ظرفیت» مطرح در آیه را منحصر در ظرف زمان نکنیم و بگوییم ظرف زمان، پایین ترین مرحله از مراحل ظرفیت است؛ آن گاه به این می‌رسیم که شب قدر، حقیقتی است که قرآن در آن نازل شده و با توجه به لیاقت و قابلیتش، حقیقت قرآن را از عالم بالا دریافت کرده و آن را در وجود خود، جای داده است و بدین ترتیب وجودش، ظرف قرآن شده است. البته مراد از ظرف و محل و امثال این تعابیر، مکان مادی نیست و نمی‌تواند باشد؛ زیرا حقیقت قرآن از سنخ امور مادی نیست تا ظرف و مکانی شبیه به ظروف و مکان‌های مادی داشته باشد؛ بلکه محل نزول قرآن و ظرف آن، باید از سنخ «معنی» و امور معنوی باشد تا بتوان، ظرفیت آن را نسبت به یک حقیقت معنوی پذیرفت و از آن توجیه معقولی ارائه کرد. در اینجا سه نکته باید روشن شود:

یکم.بدانیم که ظرف و مظروف مادی، هیچ گاه با هم متحد نمی‌شوند. برای مثال آب که مظروف و کوزه ظرف است، تا ابد اگر این نسبت را حفظ کنند، نه کوزه آب می‌شود و نه آب کوزه و همین طور است در دیگر موارد از انواع ظرف‌ها و مظروف‌های مادی. اما در امور معنوی این گونه نیست؛ ظرف معنوی حقیقتی است که پذیرای امور معنوی و دریافت کننده حقایق ملکوتی است. این حقیقت، با آنچه می‌پذیرد و قبول می‌کند، وحدت یافته و یکی می‌شود. بنابراین حقیقتی که محل نزول قرآن است و حقایق آن را قبول کرده و ظرف قرآن شده است، با آن یکی می‌شود و قرآن ناطق می‌گردد.

دوم.بدانیم حقیقتی که بر اثر قبول قرآن، عین آن می‌شود، کسی جز انسان کامل- که مظهر جمیع اسمای حسنای حق و آینه تمام نمای خداوند است- نیست. در رأس همه افرادی که مصداق عنوان یاد شده هستند، وجود نازنین حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) است و پس از ایشان شایسته ترین و نزدیک ترین افراد به مقام ایشان، امام علی (علیه السلام) است و همین طور پس از ایشان فرزندشان حسن بن علی (علیه السلام) تا برسیم به زمان ما. لیلة القدری که در این زمان، ظرف قرآن است و حقایق آن در او جاری می‌شود، حضرت حجة بن الحسن المهدی (عج) است. ما از این بزرگان و امامان بر حق، به قرآن ناطق تعبیر می‌کنیم؛ همان طور که مالک اشتر وقتی که دید مردم نادان، فریب عمرو عاص و معاویه را خورده و به کاغذ پاره‌های سر نیزه چشم دوخته اند؛ فرمود: شما قرآن ناطق (علی) را رها کرده و به این کاغذها چشم دوخته و دل خوش کرده اید! مراعات این کاغذها را می‌کنید؛ ولی اصل قرآن و حقیقت آن را- که در علی (علیه السلام) تجسّم یافته- رها کرده و حرمت نمی‌نهید!

امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: «امام علی (علیه السلام) در حضور امام حسن و امام حسین (علیهاالسلام)، سوره قدر را تلاوت کرد. حضرت حسین (علیه السلام) خطاب به پدر گفت:‌‌‌ای پدر! این سوره را با حلاوت مخصوصی تلاوت می‌فرمایید. حضرت فرمود: فرزندم! زمانی که سوره قدر نازل شد، جدت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) کسی را پی من فرستاد؛ سپس این سوره را برای من تلاوت کرد و با دست بر کتف راست من زد و فرمود:‌‌‌ای برادر و وصی من!‌‌‌ای کسی که پس از من ولی این امتی! این سوره پس از من، از آن تو و پس از تو، از آن دو فرزندانت حسن و حسین است. از برای آن نوری است که در قلب تو و اوصیای تو تا مطلع فجر قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) ساطع است»[7].

براساس روایتی خداوند به رسولش (صلی الله علیه وآله) فرمود: «سوره قدر را تلاوت کن که این سوره نسبت (شناسنامه) تو و نسبت اهل بیت تو تا روز قیامت است». [8]

اگر کسی بگوید: چرا امام صادق (علیه السلام) شب قدررا بر جده اش فاطمه (علیهاالسلام) اطلاق کرده؛ در حالی که طبق بیان مزبور شب قدر بودن، به ایشان اختصاص ندارد؛ بلکه هر انسان کاملی می‌تواند مصداق آن باشد؟

در جواب گوییم: اولًا از دیدگاه منطقی، اثبات چیزی نفی غیر آن را نمی‌کند؛ یعنی، اگر بگوییم « شب قدر، فاطمه است»، منافاتی با لیله القدر بودن دیگر مصادیق ندارد. ثانیاً در میان افرادی که مصداق شب قدرند، برای فاطمه (علیهاالسلام) امتیازی است که برای هیچ کس آن ویژگی وجود ندارد و آن عبارت از این است که آن حضرت، علاوه بر آنکه خود مصداق لیله القدر است، پدر، همسر و یازده فرزندش همه مصادیق شب قدرند. از این رو حضرت فاطمه (علیهاالسلام) همانند شمع جمعی است که دیگران، دور او را گرفته اند و جا دارد که از ایشان به صورت برجسته و عنوان «شب قدر» یاد شود.

سوم. بدانیم چرا از انسان کامل به شب قدرتعبیر شده است؟ لفظ «لیلة» به معنای شب است و خصوصیت شب خفا و ناپیدایی آن است. شب فانی و منفعل محض است و از خود چیزی ندارد. قدر هم به معنای عظمت، قدرت و فضیلت است و انسان کامل از آن رو که فانی در خداوند است، فانی در حقیقتی است که عین عظمت و قدرت و فضیلت است. از آن جهت که خود است، هیچ است و از آن جهت که نمود آن حقیقت است، همه چیز است؛ پس از او به شب قدر تعبیر شده است. انسان کامل آینه تمام نمای جمال خداوند، خلیفه و وجه اللّه است. مظهر «بِکلِّ شَی ءٍ عَلِیمٌ»[9]و «عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ»[10] است. مصداق «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمی»[11]است. انسان کامل حقیقتی است که بیعت با او بیعت با خدا است: «إِنَّ الَّذِینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ»[12].

همچنین دوستی یا دشمنی با او، دوستی یا دشمنی با خداوند است: «و مَن احبَّکم فقد احَبَّ اللّه و مَن ابغضکم فقد ابغضَ اللّه»[13]. از این حقیقت بزرگ، به شب قدریاد می‌شود:

«عن ابی عبدالله علیه السلام قال: انا انزلنا فی لیلة القدر؛ «اللیلة»، فاطمة و «القدر»، الله فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر»[14]؛

«امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «لیلة، فاطمه و قدر، اللّه است. هر کس به درستی فاطمه را شناخت، شب قدررا درک کرده است».

البته شب قدررا خدای او و خود «لیله القدر» می‌شناسد و بس؛ اما دیگران به مقدار استعداد و لیاقتشان می‌توانند با برخی از اوصاف و خصوصیات شب قدر- آن هم با هدایت و ارشاد خود او- آشنا شوند. در برخی از روایات آمده است: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) خطاب به امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: «کسی خدا را نشناخت، جز من و تو و کسی مرا نشناخت، جز خدا و تو و تو را نیز کسی نشناخت، جز خدا و من». بنابراین شناخت شب قدر- که همان انسان کامل است- با شناخت خداوند رابطه تنگاتنگی دارد و همان طور که نمی‌توان به حقیقت خداوند و کنه ذات او پی برد، نمی‌توان به حقیقت شب قدر و کنه ذات او دست یافت.

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

می‌توان شب قدررا به دو نوع حقیقی و زمانی تقسیم کرد و گفت: لیلة القدر حقیقی، وجود طیبه انسان کامل است که دعا و ظرف قرآن؛ بلکه قرآن ناطق است.

از این رو در هر زمان برای آن، بیش از یک مصداق قابل تصوّر نیست. به عبارت دیگر امام زمان هر عصری، مصداق شب قدرآن دوران است و نظیر ندارد و دومی‌برایش متصور نیست. امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید:

«الامام واحد دهره و لا یدانیه احد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدلًا و لا له مثل و لا نظیر»[15]؛

«امام یگانه دهر خویش است و کسی نمی‌تواند تا با او انباز گردد. امام کسی است که هیچ دانشمندی به پایه او نمی‌رسد و احدی نمی‌تواند جایگزین وی شود. امام کسی است که مثل و نظیری برایش متصور نیست». این همان شب قدرحقیقی است.

نتیجه گیری

از آنچه گفته شد، روشن می‌شود که لیلة القدر سه گونه است:

1- شب قدرحقیقی که تعدّد بردار نیست و در هر عصر و زمانی فقط یک مصداق دارد.

2- شب قدرزمانی واقعی که آن هم در هر سال یک زمان خاص است و قابل تعدد و توسعه نیست.

3- شب قدرزمانی اعتباری که با توجه به اختلاف آفاق، قابل توسعه و حتی تعدد است.

باید دانست که درک شب قدردر هر مرتبه ای، تلاش متناسب با خود را می‌طلبد. اگر لیله القدر را همان امام زمان و حجت خدا معنا کنیم، درک آن در کنار پیروی از خدا و پیامبرش میسور است. انسان مؤمن با جهاد و تلاش، می‌تواند در افق شب قدر حقیقی قرار گیرد؛ چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در حق سلمان فارسی فرمود: «السلمان منا اهل البیت»[16]. قرآن کریم هم می‌فرماید : «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»[17]؛ «و کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه‌های خود را بر آنان می‌نمایانیم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است».

اگر شب قدررا زمانی واقعی معنا کنیم- که تعدد بردار و قابل توسعه نباشد- در این صورت درک آن، در کنار پاسداری از شب‌های رمضان میسور است؛ به طوری که با احیای شب‌های متعدد، اطمینان به درک شب قدر حاصل آید و اگر در کنار آن معانی، شب قدر زمانی اعتباری را هم قابل قبول دانستیم. در آن صورت، ما به وظیفه خود در پاسداری از شب قدر احتمالی عمل می‌کنیم، و با امید به رحمت گسترده خداوند متعال؛ انتظار می‌رود که پروردگار مهربان از سر لطف و محبت تمامی‌آن برکات شب قدر حقیقی و واقعی را- که برای احیاگرانش که با نیت درک آن سر بندگی فرود آورده اند- نازل می‌فرماید؛ نصیب ما نیز بگرداند.

پی نوشت:

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. جهت تهیه پاسخ این پرسش از نوشته جناب حجه الاسلام والمسلمین حسین رمضانی استفاده شده است.

[2]. قدر 97، آیه 1-

[3]. همان، آیه 2-

[4]. همان، آیه 3-

[5]. همان، آیه 4-

[6]. همان، آیه 5-

[7]. تفسیر برهان، ج 4، ص 487-

[8]. علل الشرایع، ج 2، ص 316-

[9]. بقره 2، آیه 29-

[10]. همان، آیه 20

[11]. انفال 8، آیه 17-

[12]. فتح 48، آیه 10-

[13]. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.

[14]. بحارالانوار، ج 43، ( مؤسسة الوفاء، ناشر الوفاء بیروت، الطبعة الثانیة).

[15]. اصول کافی، کتاب حجت، ج 1، ص 201-

[16]. بحار، ج 108، ص 285-

منبع

بازدید : 21
پنجشنبه 24 بهمن 1403 زمان : 1:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

شرحی بر حقیقت لیله القدردر تفسیر امام خمینی(س) بر سوره قدر

« امر دوم در حقیقت «لیلة القدر» بدان که از برای هر رقیقه حقیقتی و برای هر صورتی ملکی باطنی ملکوتی و غیبی است. »

« رقیقه » لطیفه‌‌‌ای روحانی است، آنچه به بنده می‌رسد، آنچه واسطه‌ی بین دو چیز است و مددرسان برای وصول است.[۱] مراد سخن این است که در معنای لیله القدر در امر پیش سخن گفتیم، آن سخن در معنای ظاهر لیلة القدر بود، باطن آن چیست؟ آن معنای نازل شده لیله القدربود، خود آن حقیقت که این ظاهر و نزول آن است، چیست؟ مراد از لیل، شب در معنای حقیقی اش چیست؟ چون هر چه در مراتب پایین و ظاهر داریم، دارای باطن و غیبی است. و باطن و غیب آن، حقیقت آن است.

اهل معرفت می‌گویند: حقیقت آن عبارت است از محتجب شدن، به حجاب درآمدن حقیقت وجود، فیض حق در مراتب نزول و تعین یافتن این فیض گسترده در هرمرتبه و در هر افق، شب (لیل) است.

برای نزدیکی ذهن به مثال زیر توجه نمایید:

مرکز تولیدکننده برق، برقی با توان بالا و قدرت زیاد تولید می‌کند، این برق نمی‌ تواند در این لامپ و دستگاه مورد استفاده قرار گیرد، به همین دلیل برق تولیدی در ایستگاه‌های مختلف و پست‌های برق ضعیف می‌شود، تا به اندازه ای که بتواند از طریق این سیم ها به این لامپ و دستگاه برسد، و آن را روشن ساخته و به کار اندازد.

فیض مطلق الهی، فیض گسترده حق، یک فیض علی الاطلاق و بی نهایت است و دارای تعین و... نیست، این فیض گسترده به هر مرتبه ای می‌ رسد، مثلاً در مرتبه عقلی، به آن مرتبه تعین پیدا می‌ کند از اطلاق خارج می‌ شود، مقید به آن می‌ شود و با این تعینی که پیدا می‌ کند حجابی پیدا می‌ کند، پرده ای بر آن می‌ افتد و آن را از حقیقتش می‌ پوشاند، تا به پایین ترین مرتبه و ظهور در عالم دنیا برسد.

این حجاب ها را شب ( لیل) گفته اند، چون شب، پوشش است، پرده است، پس این فیض الهی که از حق سرازیر می‌ شود؛ مرتبه مرتبه تعین پیدا می‌ کند، پوشیده می‌ شود، محجوب می‌ گردد، تمام این سیر حرکت از آغاز تا به این جا می‌ رسد، سیر حرکت، شب قدر است و... این خورشید وجود، در هر افق که تعین پیدا می‌ کند این افق ها و تعین ها، لیالی هستند.

این سیر نزول است، حال وقتی صعود می‌ کند، هر پرده ای را و هر تعینی را که از دست می‌ دهد و از آن خارج شده، روز است و ایّام است. هرچه بالا می‌ رود، پرده ها کم تر و تعینات (محدودیت ها، اندازه ها) کمتر می‌ شود، این سیر روز قدر است و کل عالم، چیزی جز یک سیر نزولی و یک سیر صعودی نیست، پس همه عالم شب و روز قدر است و این شب و روز قدر محمدی است، چون اول ظهور و اول تعین و... اوست.

حجاب‌های عالم، دو دسته هستند، حجاب‌های ظلمانی و حجاب‌های نورانی؛ حجاب‌های ظلمانی، حجاب‌های مرتبه پایین و عالم طبیعت و ملک است و حجاب‌های نورانی، حجاب‌های عالم بالاست. تعبیر حُجُب نور در دعاها نیز آمده است، در مناجات شعبانیه می‌خوانید حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور؛ تا چشم‌های دل و قلب حجاب‌های نورانی را پاره کند، فتصل الی معدن العظمة [۲]؛ و به سرپرده عظمت و اصل آن برسد.

در معراج پیغمبر (ص) با هر تکبیری که در نماز معراج گفتند، حجابی از حجاب‌های نورانی برداشته شد[۳]، و هفت تکبیر گفتند، همه حجاب‌ها برداشته شد و این خود رمزی برای گفتن هفت تکبیر در آغاز نماز است که نماز معراج است و باید از حجاب‌ها عبور کرد و به حقیقت آن رسید.

نور، نیز خود پرده ای برای دیدن است، همان طور که اشعه نورافکن و اشعه خورشید نمی‌ گذارد خود نورافکن و خورشید دیده شود، البته حجاب های نورانی، حجاب های حسی نیستند و به همین دلیل چشم دل باید آن ها را پاره سازد و از آن بگذرد.

و اهل معرفت گویند که مراتب نزول حقیقت وجود به اعتبار احتجاب شمس حقیقت در آفاق تعینات « لیالی » است؛ و مراتب صعود به اعتبار خروج شمس حقیقت از آفاق تعینات « ایام » است. و شرافت و نحوست « ایام » و « لیالی » به حسب این بیان واضح شود.

و به اعتباری، قوس نزول لیله القدر محمدی است، و قوس صعود یوم القیامه احمدی است؛ زیرا که این دو قوس مد نور « فیض منبسط » است که حقیقت محمدیه است و تمام تعینات از تعین اولی « اسم اعظم » است.

آنچه در عالم اتفاق می‌افتد، دوگونه است یکی به سوی پایین است که هرچه پایین تر می‌آید محدودتر می شود، پوشیده تر می شود، ظاهرتر از یک سو ولی پنهان تر از جهت دیگر[ باطن] می‌گردد، این شب است و دیگر به سوی بالاست، و آن پرده برداشتن است، قیامت که روز برخاستن است، روز از دست دادن پرده ‌هاست، یوم تبلی السرائر است، روز آشکارشدن درون‌هاست، پس برگشت آن، قیامت است و عالم دارد به قیامت می رود، و این شب کلی عالم، یعنی این نزول کلی فیض در سراسر هستی، همان کشش و امتداد فیض منبسط حق است که حقیقت محمدیه اش نامند، چون برزخ کبرا، یعنی واسطه حق و خلق اوست، و همین فیض منبسط است که بالا می رود آن هم کشش و دامنه همین فیض است و چون بالا می رود، احمدی اش نامند، چون رسول خدا(ص) را در آسمان به احمد[۴] نام برند، و همه‌ی این تعینات از همان تعین نخستین است که تعین اسم اعظم است.

« پس در نظر وحدت، عالم شب قدر و روز قیامت است، و بیش از یک شب و روز نیست که آن تمام دار تحقق و لیله القدر محمدی و یوم القیامه احمدی است و کسی که متحقق به این حقیقت شود، همیشه در «لیله القدر» و «یوم القیامه» است، و این با هم جمع شود. »

پس هستی که همان فیض منبسط حق است و غیر از آن نیست، یا در نزول است و یا در صعود، نزول و صعود همراه هم و با هم است، هر نزولی، صعودی را با خود دارد و هر صعودی از نزولی برخاسته است، و همه دار تحقق غیر این نیست و آن کس که به این حقیقت رسید و به آن متحقق شد، همیشه در شب قدر و روز قیامت است و از هم جدا نیست. این با نگاه وحدت به کل هستی و دیدن یک نزول و صعود است، و امّا با نگاه کثرت و دیدن نزول ها و صعود‌ها:

« و به اعتبار نظر کثرت، لیالی و ایّام پیدا شود. پس بعضی لیالی صاحب قدراست و بعضی نیست. »

حال اگر نزول های مختلف را ببینی؛ هر نزولی شبی است، پس شب های مختلف است و چون برخی از آن ها شرافت دارد و برخی ندارد و شرافت ها هم مختلف است، لیالی مختلف شود و ارزش های آن نیز با هم فرق کند.

« و دربین همه‌ی لیالی، بنیه‌ی احمدی« تعین محمدی» صلی الله علیه وآله، که نور حقیقت وجود به جمیع شؤون و اسماء و صفات و با کمال نوریت و تمام حقیقت در افق آن غروب نموده است. لیلة القدر مطلق است، چنانچه یوم محمدی یوم القیامه مطلق است. »

در ساختمان [بنیه] وجودی پیغمبر(ص) همه اسماء و صفات ظهور کرده، چون همه آن ها به او رسیده، می‌ توان گفت همه حقیقت در افق وی غروب کرده است و نور ساطع به آن جا رسیده و در آن جا غروب کرده است، لذا شب قدر مطلق است، یعنی شب همه اسماء و صفات و ظهور و بروز همه آن ها و رجوع هم که می‌ کند و صعود هم که می‌ کند، رجوع و صعود همه آن هاست، نه برخی از اسماء و صفات.

« و دیگر لیالی و ایام، لیالی و ایام مقیده است. »

چون در آن ها همه نور، همه اسماء و صفات به ظهور و بروز و به غروب و نشستن نرسیده است، و در آن ها برخی ازشئون است که ظاهر گشته است، برخی از اسماء و صفات است، و آن هم نه به اطلاق، بلکه مرتبه ای از آن‌ها ظاهر و بارز گشته است، پس نزول در آن ها مقید و صعود از آن ها نیز مقید است، پس آن ها لیالی و ایام مقیده هستند.

« و نزول قرآن در این بنیه شریفه و قلب مطهر، نزول در « لیله القدر » است. پس قرآن هم جمله در لیله القدر نازل شده به طریق کشف مطلق کلی، و هم نجوماً در عرض بیست و سه سال در لیله القدرنازل شده است. »

نزول قرآن در ساختمان [بنیه] وجودی نبی اکرم، همان بنیه ای که تمامی‌اسماء و صفات در آن نشسته و غروب کرده، یا بگو ظهور کرده؛ قرآن که خود از همان مرتبه فیض اطلاقی است، در این مرتبه وجودی از فیض اطلاقی حق، به تمامه بر قلب رسول الله (ص) که همان لیله القدر است، نازل شده است و این نزول، خود کشف مطلق است و همه کشف است، و همچنین قرآن در طول بیست و سه سال باز به تدریج و قطعه قطعه شده، بر همین وجود که لیله القدر است، نازل می‌ شود. هر دو نزول در لیله القدر است ولی یکی کلی و دیگری تفصیل و تدریج.

نجوم، جمع نجم به معنای ستاره، ماه، زمان پرداخت اقساط وام آمده است که از نجم به معنای طلوع کرد، گرفته شده است، عرب به اقساط، به شماره های یک چیز « نجم » می‌ گوید؛ و در اینجا همان شماره های مختلف و قطعات مختلف قرآن است که در طول بیست و سه سال نازل شده است.

در اینجا به نکته ‌‌‌ای توجه شود که وقتی قرآن در قلب رسول الله نازل می شود و آن مظهر همه اسماء و صفات در ظرف ظهور همه اسماء و صفات قرار می گیرد، همه حقایق آن برای او معلوم و آشکار می شود؛ إنما یعرف القرآن من خوطب به [۵]؛ و دیگران به پیرو او و به اندازه ظرفیت وجودی خود از آن که به وسیله صاحب قرآن قرائت می شود، بهره می برند، و هرکس به اندازه خویش بهره بر می دارد، و بهره مندی بیشتر به تطهیر درون وابسته است. و لا یمسّه الّا المطهّرون.[۶]

« و شیخ عارف شاه آبادی دام ظله می‌فرمودند که دوره‌ی محمدیه، «لیلة القدر» است. و این یا به اعتبار آن است که تمام ادوار وجودیه دوره‌ی محمدیه است و یا به اعتبار آن است که در این دوره اقطاب کمّل محمدیه و ائمه‌ی هداة معصومین «لیالی قدر» می‌باشند. »

حضرت امام (س) در اینجا سخنی را از استاد الهی شان عارف بالله مرحوم شاه آبادی نقل می‌ کنند (عبارت ایشان معلوم می‌ کند که در زمان نگارش کتاب، آیت الله شاه آبادی در قید حیات بودند) که دوره محمدیه، لیله القدراست، و به دو وجه و اعتبار آن را شرح می‌ دهند، یکی به اعتبار اینکه کل هستی دوره محمدیه است، و عالم جز شب و روز محمدی نیست، و دیگر به اینکه مراد از آن دوره ظهور خود حضرت ختمی‌است که یا به ظهور خود وی در عالم و یا به ظهور امامان اهل بیت علیهم السلام می‌ باشد.

« و دلالت بر آنچه احتمال دادیم از حقیقت لیله القدرمی‌کند حدیث شریف طولانی که در تفسیر برهان از کافی شریف نقل فرموده و در آن حدیث است که نصرانی گفت به حضرت موسی بن جعفر که تفسیر باطنِ: حم، و الکتاب المبین، إنا انزلناه فی لیله مبارکه إنّا کنّا منذرین فیها یفرق کلّ أمر حکیم[۷] چیست؟ فرمود: اما « حم » محمد صلی الله علیه وآله است و اما «کتاب مبین» علی است. و اما « لیله » فاطمه علیهاالسلام است. »

حدیث شریف در کافی در باب مولد موسی بن جعفر علیه السلام است که فردی نصرانی برای تحقیق دین حق تلاش بسیار کرده و کتاب های آسمانی و قرآن را خوانده و برای پرسش از حق به مدینه رسیده و به خدمت موسی بن جعفر علیه السلام در آمده است و از باطن قرآن، نه ظاهر آن پرسش می‌ کند، چنین می‌ گوید:

اَخیرنی عن کتاب الله تعالی الذی انزل علی محمد و نطق به ثم وصفه بما وصفه به فقال حم، و الکتاب المبین، إنا أنزلناه فی لیلة مبارکة إنا کنا منذرین فیها یفرق کل أمر حکیم، ما تفسیرها فی الباطن.

به من خبر بده از کتاب خدای که بر محمد (ص) نازل کرده است، و بدان سخن گفته و آن را به آنچه باید وصف کرد، توصیف و معرفی کرده و فرموده: «حم، سوگند به کتاب روشن، که آن را در شب مبارک نازل کرده ایم، که ما بیم دهنده ایم؛ در آن شب هرکار محکمی‌را جدا و تفصیل می‌دهند.» تفسیر باطنی آن چیست؟

فقال أمّا حم فهو محمد(ص) و هو فی کتاب هو الذی انزل علیه و هو منقوص الحروف و أمّا الکتاب المبین فهو أمیرالمؤمنین علی (ع) و أمّا اللیلة ففاطمة (ع)...[۸]

پس امام موسی بن جعفر فرمودند: « حم همان محمد(ص) است در کتاب هود که بر وی نازل شده، حروف آن کاسته شده است[یعنی از م ح م د، دوتا کاسته شده ح م باقی مانده است.] و اما کتاب مبین علی (ع) است و شب فاطمه(ع) است... »

حال چرا فاطمه سلام الله علیها، آن شب است، آیا چون اسماء و صفات حق در او نشسته و غروب کرده و او مظهر همه آن ها و محل ظهور یکایک ائمه است، یا تفسیرهای دیگر دارد، خداوند آگاه است.

« و در روایتی، «لیالی عشر» به ائمه طاهرین از حسن تا حسن تفسیر شده است. »

روایت را جابر بن یزید جعفی از امام صادق علیه السلام نقل می‌ کند که در تفسیر سوره فجر، حضرت فرمودند: « والفجرهو القائم (علیه السلام) و لیال عشر الائمه (علیهم السلام) من الحسن الی الحسن و الشفع امیرالمؤمنین و فاطمه (علیهماالسلام)[۹] ؛ فجر قائم علیه السلام و شب های ده گانه ائمه علیهم السلام از حسن[ مجتبی، امام دوم] تا حسن[ امام عسکری] است و دوتایی امیرمؤمنان و فاطمه علیهماالسلام هستند. »

« و این یکی از مراتب «لیلة القدر» است که حضرت موسی بن جعفر ذکر فرموده، و شهادت دهد برآن که « لیلة القدر» دوره‌ی محمدیه است. »

ظاهر عبارت این است که آنچه ذکر شده در همین روایت آخری است که از امام صادق علیه السلام است و می‌ توان با بیانی که اشاره شد، آن را مراد حدیث سابق که از موسی بن جعفر(ع) است، دانست.

« روایتی که در تفسیر برهان از حضرت باقر نقل کند، و این روایت چون روایت شریفی است و به معارف چندی اشاره فرموده و از اسرار مهمه ای کشف فرموده، ما تیّمنا عین آن حدیث را ذکر می‌کنیم. »

در اینجا به پیرو ایشان، حدیث را به تمام آورده و ترجمه آن را می‌ افزاییم تا بهره مندی از آن بیشتر شود.

« قال رحمه الله، و عن الشیخ ابی جعفر الطوسی، عن رجاله، عن عبدالله بن عجلان السکوئی، قال سمعت أباجعفر علیه السلام یقول: بیتُ علی و فاطمة حجرةُ رسول الله صلی الله علیه و آله، و سقف بیتهم عرش ربّ العالمین، و فی قعر بیوتهم فُرجَهُ مکشوطه الی العرش معراج الوحی، و الملائکة تنزل علیهم بالوحی صباحاً و مساءاً و کلّ ساعه و طرفه عین. و الملائکه لا ینقطع فوجهم، فوج ینزل و فوج یصعد، و‌‌ان‌الله تبارک و تعالی کشف لابراهیم علیه السلام عن السماوات حتی ابصر العرش، و زادالله فی قوه ناظره. و‌‌ان‌الله زاد فی قوّه ناظر محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام، و کانوا یبصرون العرش و لا یجدون بیوتهم سقفاً غیرالعرش، لبیوتهم مسقفه بعرش الرحمن، و معارج الملائکه [ فوج بعد فوج، لا انقطاع لهم، و ما من بیت من بیوت الائمه منّا الا و فیه معراج الملائکه لقول الله عزوجل تنزل الملائکة] و الروح فیها بإذن ربهم من کل أمر سلام؛ قال: قلت: من کل امر قال بکلّ امر قلت هذا التنزیل قال نعم. »[۱۰]

« سید‌هاشم بحرانی، صاحب البرهان، رحمت خدا بر او باد، می‌ گوید: از شیخ ابوجعفر طوسی از رجالش از عبدالله بن عجلان سکونی، روایت شده که می‌ گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می‌ فرماید: خانه علی و فاطمه، حجره[اتاق] رسول خدا (ص) بود و سقف خانه آن ها عرش پروردگار جهانیان است، و در انتهای خانه آن ها شکافی باز شده تا عرش است که معراج وحی است. و فرشتگان بر آن ها به وحی صبح و شام و هر ساعت و هر لحظه فرود می‌آیند و رشته فوج فرشتگان بریده نمی‌ شود، فوجی فرود می‌ آیند و فوجی بالا می‌ روند؛ و خداوند تبارک و تعالی برای ابراهیم از آسمان ها پرده برداشت تا عرش را دید، و خداوند بر قوه دید او افزود، و خداوند بر قوه دید محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) افزود؛ و آن ها عرش را می‌ دیدند، و برای خانه آن ها سرپوشی غیر عرش نبود، و خانه آن ها به عرش رحمان مسقف است، و معراج فرشتگان و روح در آن ها دسته پس از دسته است؛ بریده نمی‌ شود و هیچ خانه ای از خانه امامان ما اهل بیت نیست مگر در آن معراج فرشتگان است به دلیل سخن خداوند عزوجل؛ تنزل الملائکه و الروح فیها بإذن ربهم من کل امر سلام. می‌ گوید: گفتم : من کل امر؛ فرمودند: بکل امر؛ گفتم: این چنین نازل شده است؟ فرمودند: آری. »

در متن نقل شده در آداب الصلوه قسمتی افتاده دارد که داخل [ ] افزودیم.

مطلب دیگر آنکه در بیشتر نسخه‌ها آمده است، ننزل الملائکه و الروح فیها بإذن ربّهم من کل امر سلام؛ ولی در کتاب « تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهرة» علی امین استرآبادی در قرن دهم آمده است، بکل أمر سلام.[۱۱]

در مورد قسمت آخر آیه، اگر حضرت در قرائت آیه بکل امر خوانده باشد، راوی می‌گوید: من کل أمر، آمده است، حضرت در پاسخ تکرار می‌کند، بکل أمر؛ راوی می‌پرسد، نزول آن چنین است، حضرت می‌فرماید: آری در این صورت نمونه‌‌‌ای از اختلاف قرائت است که در آیات قرآن مجید نقل شده است.

ولی اگر صحیح در کلام حضرت: من کل أمر باشد، سوال از معنای آیه می‌شود و حضرت آن را بکل امر معنا می‌کنند، چنان که بسیاری از مفسرین در معنای آیه در این جا من را به باء معنا کرده اند[۱۲]، یعنی باء سببیت یعنی « به سبب هر امر الهی نازل می‌شوند » و « من » را برخی ابتدای غایت گرفته اند و برخی گفته اند از آن سببیت هم استفاده می‌شود.

« و تدبر در این حدیث شریف ابوابی از معرفت به روی اهلش باز کند و شمه ای از حقیقت ولایت و باطن « لیله القدر » به آن مکشوف شود. »

همان طور که روشن است، از روایت بر می آید که خانه علی و فاطمه، با خانه پیغمبر(ص) یکی است، و وحی و نزول فرشتگان در آن وجود دارد؛ و دید آن ‌ها تا خود عرش است و اگر عرش را همه موجودات عالم بدانیم و آن را مشیت و واسطه وجودی برای فعل حق تعالی[۱۲] ، پس سراسر هستی را فرا می گیرد. و در ادامه روایت این را شامل تمامی‌امامان اهل بیت و تفسیر سوره قدر معرفی می کند، و معلوم است که مراد از خانه و حجره، مکان مادی آن نیست و همین خصوصیت است که فرموده اند، به سوره قدر در برابر مخالفان ما احتجاج نمایید.[۱۴]

[۱] التعریفات، ص ۴۹.

[۲] اقبال الاعمال، ج۲، ص ۶۸۷، اعمال ماه شعبان.

[۳] علل الشرایع، ج۲، ص۳۱۵ و ۳۳۲.

[۴] نگاه کنید به تفسیر القمی، ج۲، ص۳۶۵؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص ۱۸۴.

[۵] کافی، ج۸، ص۳۱۲.

[۶] واقعه/۷۹.

[۷] دخان/۴.

[۸] اصول کافی، ج۱، ص۴۷۹؛ باب مولد ابی الحسن موسی بن جعفر(ع)، حدیث۴.

[۹] تأدیل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، ص۷۶۶؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ض۶۵۰.

[۱۰] البرهان فی تفسیرالقرآن، ص۷۱۴، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۹۷.

[۱۱] ص۷۹۲.

[۱۲] مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۷۹۰؛ روح المعانی [از اهل سنت]، ج۱۵، ص۴۱۹؛ الجامع لاحکام القرآن [از اهل سنت]، ج۲۰، ص۱۳۳.

[۱۳] شرح چهل حدیث(امام خمینی)، ص ۶۵۸.

[۱۴] کافی، ج۱، ص ۲۴۹، حدیث ۶.

منبع

بازدید : 1208
جمعه 8 خرداد 1399 زمان : 8:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

شباهت‌های حضرت زهرا و حضرت مهدی سلام الله علیهما با یکدیگر

بعد از آن تلاشى که حضرت زهراسلام الله علیها براى هدایت مردم و برگرداندن ولایت به حضرت على علیه السلام کرد، و مورد بى مهرى و ستم قرار گرفت، از مردم فاصله گرفت و در خانه مشغول عزادارى و گریه بر فقدان پدر شد، امّا این بار هم مورد بى لطفى قرار گرفت و جمعى از بزرگان به حضور امیرالمؤمنین علىعلیه السلام آمدند و عرض کردند:

فاطمه سلام الله علیها شب و روز گریه مى کند. شب از گریه آن حضرت خواب نداریم و روز براى ما آرامش نیست تا بتوانیم به امور معاش خود بپردازیم. ما از تو تقاضا مى کنیم که به آن حضرت بگویى، یا شب گریه کند و روز آرام باشد و یا روز گریه کند و شب آرام باشد.

حضرت على علیه السلام نزد فاطمه سلام الله علیها رفت و او را هم چنان گریان دید. کمى که آرام گرفت، به او فرمود: «از من تقاضا کردند که شما، یا شب گریه کنى یا روز». فاطمه سلام الله علیها گفت: «من به زودى از میان آنان مى روم. دست از گریه ام برنمى دارم تا به پدرم ملحق شوم».

سپس حضرت على علیه السلام براى فاطمه سلام الله علیها سرپناهى به نام «بیت الأحزان» دورتر از خانه‌هاى مردم در قبرستان بقیع ساخت.

فاطمه سلام الله علیها هر روز صبح حسن و حسین علیه السلام را در پیش روى خود به سوى بقیع روانه مى کرد و گریان به بیت الأحزان مى رفت. وقتى که شب فرا مى رسید، حضرت على علیه السلام نزد او مى آمد و همراه آن حضرت به خانه مراجعت مى کرد. (47)

امام صادق علیه السلام مى فرماید: «هر روز از مدینه خارج مى شد و کنار قبرهاى شهیدان مشغول گریه بود» (48).

و بر مردانتان خشمناکم» (49).

ب) دورى حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مردم و ستمگران:

حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از هنگام ولادت، از مردم و به ویژه ستمگران، مخفى بود. در آغاز ولادت، بعضى به صورت محدود مى توانستند خدمت آن حضرت برسند. این محدودیت، در زمان غیبت صغرى بیش تر شد و در زمان غیبت کبرى به اوج خود رسید و از مردم دورى مى فرمود.

«إذا غضب الله تبارک و تعالى على خلقه، نحّانا عن جوارهم.

هنگامى که خداى تبارک و تعالى بر مردمان خشمگین شود، ما را از مجاورت آنان دور مى سازد (51).

نمى بینند، او در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مى بیند اما مردم او را نمى بینند. (54)

خود حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیع شریف به شیخ مفید مى فرماید:

اگر چه ما در مکان دور دستى زندگى مى کنیم، مکانى که از خانه‌هاى ستمگران به دور است، به جهت مصلحتى که خداوند براى ما و شیعیان ما دیده در این دورى، امّا ما از خبرهاى شما آگاه هستیم (55)....

پدرم امام عسکرى علیه السلام با من پیمان بسته که در کنار گروهى که مورد غضب و نفرین خداوند قرار گرفتند، زندگى نکنم و به من دستور داده که تنها در کوه‌هایى که عبور از آن دشوار است و زمین‌هاى ویران، مسکن گزینم (56)....

1 بحار الانوار، ج 40، ص 44؛ فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 177.

2 زمر: 69. (زمین (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود)

3. تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه، ح 121. (محدث نورى (ره) چند روایت از تفسیر على بن ابراهیم و ارشاد مفید و غیبت طوسى و کمال الدین صدوق و کفایة الاثر شیخ خرّاز و غیبت فضل بن شاذان نقل مى کند و مى گوید به قرینه حدیث اول، معلوم مى شود مراد، نور ظاهرى است وگرنه ممکن است گفته شود مراد نور معنوى است که نور علم و حکمت و عدل باشد؛ نجم الثاقب، جمکران، خصلت بیست و نهم، ص 168.)

4. البته ممکن است این روایت، یک تفسیر باطنى هم داشته باشد که تمام ظلمت‌ها مى رود حتّى ظلمت‌هاى نورانى یا پیشرفت‌هاى علمى مى شود که به نور خورشید و ماه نیاز نباشد. (باید تأمل کرد).

5. شیخ طوسى، الغیبة، ح 484، ص 467؛ المحجة فیما نزل فی القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ذیل آیه، ص 748؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ذیل آیه، ح 122.

6. همان، موسسه معارف اسلامى، ح 487، ص 470؛ کشف الغمة، ج 3، ص 263؛ عزیز آل یاسینعلیه السلام ، ص 48 (به نقل از مهدى منتظر در نهج البلاغه، ص 114).

7. نعمانى، الغیبة، عربى، ص 151، و نشر صدوق، ص 323.

8. منتخب الاثر، باب، أنّه ابن سیّد الإماء، (به نقل از کفایة الاثر و کمال الدین).

9. همان، باب أنّه ابن سید الإماء، (به نقل از کمال الدین) ر.ک: معجم احادیث إلامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 691، ص 165.

10. امالى صدوق، مجلس 87، ح 947/1. بحارالانوار، ج 43، ص 25. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 129 به نقل از عامه و خاصه.

11. کمال الدین، ب 42، ح 2؛ نجم الثاقب، ط جمکران، باب اول، ص 39؛ اثبات الوصیه، ص 249؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ذیل سوره قدر، ح 19، ص 616.

12. ر.ک: به بحارالانوار، ج 43، صص 62، 64 و 225 و ج 8، ص 53.

13. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 743 (به نقل از کنزالفوائد، ح 1، ص 150).

14. مقتل خوارزمى، چاپ انوارالهدى، ج 1، ح 25، ص 101.

15. فاطمه الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 10 (به نقل از کشف الغمة، ج 1، ص 506).

16. مناقب ابن شهر آشوب، چاپ دارالاضواء، ج 1، ص 355.

17. سید بن طاووس، اقبال، عمل روز بیستم جمادى الاخرة؛ در مفاتیح الجنان: «السلام علیک أیتها المظلومة المغصوبة».

18. همان، عمل روز بیستم جمادى الاخرة؛ مفاتیح الجنان، زیارت دوم حضرت زهراسلام الله علیها .

19. شیخ طوسى، امالى، ص 156، ضمن ح 258.

20. معجم احادیث الامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 595، ص 43.

21. روزگار رهایى، ج 2، ص 608 (به نقل از ینابیع المودة، ج 3، ص 131).

22. کمال الدین، باب 34.

23. معجم أحادیث الإمام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 752، ص 229.

24. همان، ج 3، ح 833، ص 297، و ح 1072، ص 500.

25. همان، ج 4، ح 1098، ص 20؛ و کمال الدین، باب 58، ح 25.

26. عنایات حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به علما و طلاب، ص 176، (پاورقى).

27. همان (به نقل از: شیفتگان حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ص 160).

28. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 198، (به نقل از بحارالانوار، ج 22، ص 491).

29. همان، ح 6، ص 109 (به نقل از احقاق الحق، ح 10، ص 185) و ر.ک: بحارالانوار، ج 36، ح 110، ص 288.

30. مفاتیح الجنان، زیارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، مقتل خوارزمى، ج 1، ح 21، ص 99.

31. چهل حدیث پیرامون نور یزدان، ص 14 (به نقل از: کفایة الأثر، ص 159).

32. نغمه‌هاى فاطمیهسلام الله علیها ، ص 24.

33. با دعاى ندبه در پگاه جمعه، ص 16 (به نقل از عیون أخبار الرضاعلیه السلام ، ج 1، ص 47؛ کمال الدین، ج 1، ص 268).

34. مفاتیح الجنان، دعاى عهد.

35. مکیال المکارم (فارسى) ج 2، ص 218 و (عربى) ج 2، ص 160 (به نقل از کتاب غایة المرام، سید محدث بحرانى(ره) ص 189 باب 23 ح 105؛ به نقل از غیبت نعمانى، نشر صدوق، ح 24، ص 133).

36. کامل الزیارات، پیام حق، 1377، باب 40، ح 4، ص 386.

37. همان، پیام حق، 1377، باب 40، ح 4، ص 386؛ مفاتیح الجنان، فصل هفتم، مقصد اول (به نقل از ابن قولویه و کلینى و سید بن طاووس و دیگران).

38. بحار الأنوار، ج 45، ح 12، ص 401؛ النجم الثاقب، مسجد مقدس جمکران، 1380، چاپ چهارم، ص 495.

39. النجم الثاقب، مسجد مقدس جمکران، 1380، چاپ چهارم، ص 489؛ مفاتیح الجنان، تشّرف حاج على بغدادى.

40. ر. ک: خلاصة العبقرى الحسان، ص 34؛ العبقرى الحسان، ج 2، ص 80.

41. در مجله انتظار، شماره 7 گفتیم، به بیست و پنج مورد از شباهت‌هاى این دو بزرگوار اشاره مى کنیم، ولى به موارد دیگرى برخورد کردیم. مواردى هم برادر ارجمند آقاى لطیف زاده تحقیق کردند، از این روى برخى از آن‌ها را ذکر مى کنیم.

42. ر.ک: صحیح بخارى، دارالکتاب العلمیة، ج 3، باب 40، باب غزوة خیبر، ح 4240 و 4241، ص 80.

43. کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، باب 26، ح 14؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 109.

44. همان، ج 2، باب 45، توقیع 4.

45. نور: 55.

46. روزگار رهایى، ج 2 ص 607.

47. ر.ک: چشمه در بستر، ص 255؛ فرهنگ فاطمیه، ص 140 (به نقل از بحار الانوار، ج 43، ص 177).

48. بحار الأنوار، ج 43، ص 35.

49. ر.ک: چشمه دربستر، ص 434، و بحارالانوار، ج 43، ص 158؛ عوالم العلوم، ج 11، قسمت دوم، ص 814؛ أعلام النساء، ج 4، ص 128.

50. صحیح بخارى، دارالکتب العلمیة، باب غزوة خیبر، ح 4240 و 4241، ص 80.

51. روزگار رهایى، ج 1، ص 191، (به نقل از کافى، ج 1، بابٌ فی الغیبة، ح 31 و به نقل از بحارالأنوار، ج 52، ص 90).

52. کافى، ج 1، بابٌ فى الغیبة، ح 25.

53. همان، ح 13 و 30.

54. همان، ح 12؛ الغیبة نعمانى، ح 13، 14، 15 و 16، ص 251.

55. احتجاج، دارالاسوه، ج 2، ص 597.

56. طوسى، الغیبة، معارف اسلامى، ص 266.

منبع

بازدید : 1389
جمعه 8 خرداد 1399 زمان : 8:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

شباهت‌های حضرت زهرا و حضرت مهدی سلام الله علیهما با یکدیگر

8. بیعت کسى بر آن دوبزرگوار نیست و از کسى تقیّه نمى کنند (41)

بودند، امّا بعضى از معصومان چنین بیعتى بر گردن نداشتند.

الف) بیعت و تقیه نکردن حضرت زهراسلام الله علیها :

دشمنان، پس از غصب خلافت، سعى کردند از همه مردم، به ویژه صحابه خاصّ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم خاصّه خاندان رسالت (حضرت على و حضرت زهراعلیه السلام ) براى خود بیعت بگیرند تا افکار عمومى را به خود جلب کنند، ولى حضرت زهرا سلام الله علیها ، همه مصیبت‌ها را تحمل کرد و تا زنده بود، با غاصبان حکومت بیعت نکرد، بلکه براى بازگرداندن خلافت به مسیر اصلى اش، مبارزه نمود و حتى مانع بیعت حضرت على علیه السلام شد. (42)

ب) نبودن بیعت احدى از ستمگران بر گردن حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تقیّه نکردن آن حضرت:

پیشوایان معصوم ما، اگر با کسى پیمان مى بستند، (گر چه از روى مصلحت و تقیه)، به آن پاى بند بودند. بهترین گواه، این است که امام حسین علیه السلام تا زمانى که معاویه زنده بود، به خاطر احترام به صلح برادرش قیام نکرد. حضرت مهدى ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دلیل این که براى ریشه کن کردن ستم و ستمگران آفریده شده است و اگر ظاهر و آشکار بود، سکوتش به معناى رضا به ستمگرى ستمگران و ترک نبرد با آنان بود (گرچه از روى تقیّه) در پس پرده غیبت به سر مى برد تا بیعت کسى بر گردنش نباشد. همین، یکى از علل غیبت آن حضرت شمرده شده است.

....إنَّ القائم منّا إذا قام لم یکن لأحد فی عنقه بیعة فلذلک تخفى ولادته و تغیب شخصه. (43)

مخفى مى شود و از دیده‌ها پنهان مى شود.

إنّه لم یکن لأحد من آبائی علیه السلام إلاّ و قد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و إنّى أخرج حین أخرج و لابیعة لأحد من الطواغیت فی عنقی. (44)

سرکشى بر گردنم نیست. در زمان آن حضرت تقیه اى در کار نیست:

حضرت على علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «وعد الله الذین ءامنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنّهم (45)...» فرمود:

در امن و امان مرا بپرستند، بدون هیچ ترس و واهمه اى، و نیاز به تقیّه احساس نکنند. این آیه، در حق قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نازل شده است. منظور از «کسانى که ایمان آورده اند»، در این آیه، پیشوایان معصوم علیه السلام هستند. (46)

1 بحار الانوار، ج 40، ص 44؛ فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 177.

2 زمر: 69. (زمین (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود)

3. تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه، ح 121. (محدث نورى (ره) چند روایت از تفسیر على بن ابراهیم و ارشاد مفید و غیبت طوسى و کمال الدین صدوق و کفایة الاثر شیخ خرّاز و غیبت فضل بن شاذان نقل مى کند و مى گوید به قرینه حدیث اول، معلوم مى شود مراد، نور ظاهرى است وگرنه ممکن است گفته شود مراد نور معنوى است که نور علم و حکمت و عدل باشد؛ نجم الثاقب، جمکران، خصلت بیست و نهم، ص 168.)

4. البته ممکن است این روایت، یک تفسیر باطنى هم داشته باشد که تمام ظلمت‌ها مى رود حتّى ظلمت‌هاى نورانى یا پیشرفت‌هاى علمى مى شود که به نور خورشید و ماه نیاز نباشد. (باید تأمل کرد).

5. شیخ طوسى، الغیبة، ح 484، ص 467؛ المحجة فیما نزل فی القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ذیل آیه، ص 748؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ذیل آیه، ح 122.

6. همان، موسسه معارف اسلامى، ح 487، ص 470؛ کشف الغمة، ج 3، ص 263؛ عزیز آل یاسینعلیه السلام ، ص 48 (به نقل از مهدى منتظر در نهج البلاغه، ص 114).

7. نعمانى، الغیبة، عربى، ص 151، و نشر صدوق، ص 323.

8. منتخب الاثر، باب، أنّه ابن سیّد الإماء، (به نقل از کفایة الاثر و کمال الدین).

9. همان، باب أنّه ابن سید الإماء، (به نقل از کمال الدین) ر.ک: معجم احادیث إلامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 691، ص 165.

10. امالى صدوق، مجلس 87، ح 947/1. بحارالانوار، ج 43، ص 25. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 129 به نقل از عامه و خاصه.

11. کمال الدین، ب 42، ح 2؛ نجم الثاقب، ط جمکران، باب اول، ص 39؛ اثبات الوصیه، ص 249؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ذیل سوره قدر، ح 19، ص 616.

12. ر.ک: به بحارالانوار، ج 43، صص 62، 64 و 225 و ج 8، ص 53.

13. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 743 (به نقل از کنزالفوائد، ح 1، ص 150).

14. مقتل خوارزمى، چاپ انوارالهدى، ج 1، ح 25، ص 101.

15. فاطمه الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 10 (به نقل از کشف الغمة، ج 1، ص 506).

16. مناقب ابن شهر آشوب، چاپ دارالاضواء، ج 1، ص 355.

17. سید بن طاووس، اقبال، عمل روز بیستم جمادى الاخرة؛ در مفاتیح الجنان: «السلام علیک أیتها المظلومة المغصوبة».

18. همان، عمل روز بیستم جمادى الاخرة؛ مفاتیح الجنان، زیارت دوم حضرت زهراسلام الله علیها .

19. شیخ طوسى، امالى، ص 156، ضمن ح 258.

20. معجم احادیث الامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 595، ص 43.

21. روزگار رهایى، ج 2، ص 608 (به نقل از ینابیع المودة، ج 3، ص 131).

22. کمال الدین، باب 34.

23. معجم أحادیث الإمام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 752، ص 229.

24. همان، ج 3، ح 833، ص 297، و ح 1072، ص 500.

25. همان، ج 4، ح 1098، ص 20؛ و کمال الدین، باب 58، ح 25.

26. عنایات حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به علما و طلاب، ص 176، (پاورقى).

27. همان (به نقل از: شیفتگان حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ص 160).

28. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 198، (به نقل از بحارالانوار، ج 22، ص 491).

29. همان، ح 6، ص 109 (به نقل از احقاق الحق، ح 10، ص 185) و ر.ک: بحارالانوار، ج 36، ح 110، ص 288.

30. مفاتیح الجنان، زیارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، مقتل خوارزمى، ج 1، ح 21، ص 99.

31. چهل حدیث پیرامون نور یزدان، ص 14 (به نقل از: کفایة الأثر، ص 159).

32. نغمه‌هاى فاطمیهسلام الله علیها ، ص 24.

33. با دعاى ندبه در پگاه جمعه، ص 16 (به نقل از عیون أخبار الرضاعلیه السلام ، ج 1، ص 47؛ کمال الدین، ج 1، ص 268).

34. مفاتیح الجنان، دعاى عهد.

35. مکیال المکارم (فارسى) ج 2، ص 218 و (عربى) ج 2، ص 160 (به نقل از کتاب غایة المرام، سید محدث بحرانى(ره) ص 189 باب 23 ح 105؛ به نقل از غیبت نعمانى، نشر صدوق، ح 24، ص 133).

36. کامل الزیارات، پیام حق، 1377، باب 40، ح 4، ص 386.

37. همان، پیام حق، 1377، باب 40، ح 4، ص 386؛ مفاتیح الجنان، فصل هفتم، مقصد اول (به نقل از ابن قولویه و کلینى و سید بن طاووس و دیگران).

38. بحار الأنوار، ج 45، ح 12، ص 401؛ النجم الثاقب، مسجد مقدس جمکران، 1380، چاپ چهارم، ص 495.

39. النجم الثاقب، مسجد مقدس جمکران، 1380، چاپ چهارم، ص 489؛ مفاتیح الجنان، تشّرف حاج على بغدادى.

40. ر. ک: خلاصة العبقرى الحسان، ص 34؛ العبقرى الحسان، ج 2، ص 80.

41. در مجله انتظار، شماره 7 گفتیم، به بیست و پنج مورد از شباهت‌هاى این دو بزرگوار اشاره مى کنیم، ولى به موارد دیگرى برخورد کردیم. مواردى هم برادر ارجمند آقاى لطیف زاده تحقیق کردند، از این روى برخى از آن‌ها را ذکر مى کنیم.

42. ر.ک: صحیح بخارى، دارالکتاب العلمیة، ج 3، باب 40، باب غزوة خیبر، ح 4240 و 4241، ص 80.

43. کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، باب 26، ح 14؛ بحار الأنوار، ج 51، ص 109.

44. همان، ج 2، باب 45، توقیع 4.

45. نور: 55.

46. روزگار رهایى، ج 2 ص 607.

منبع

بازدید : 968
جمعه 8 خرداد 1399 زمان : 8:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

شباهت‌های حضرت زهراو حضرت مهدی سلام الله علیهما با یکدیگر

7ـ عنایت حضرت زهراو حضرت مهدی علیهما السلام به زائران حسین علیه السلام

الف) عنایت حضرت زهراسلام الله علیها به زائران حسین علیه السلام :

یکى از ویژگى‌هاى حضرت زهراسلام الله علیها این است که به زائران فرزند شهیدش امام حسین علیه السلام عنایت ویژه اى دارد. هنگامى که آنان به زیارت امام حسین علیه السلام مى روند، حضرت زهراسلام الله علیها حاضر مى شود و براى آنان طلب آمرزش و دعا مى کند.

روایات متعددى بر این مطلب دلالت مى کند. برخى از آن‌ها را به شرح زیر است:

1. امام صادق علیه السلام مى فرماید:

إنُّ فاطمة بنت محمد، تحضر لزوّار قبر ابنها الحسین فَتَستغفُر لَهُم ذُنُوبَهُم. (36)

حضرت حسین علیه السلام حاضر مى شود، سپس براى گناهان آنان طلب آمرزش مى کند.

2. امام صادق علیه السلام به معاویه بن وَهَب فرمودند:

زیارت حسین علیه السلام را ترک مکن! آیا دوست دارى که خدا، تو را در زمره کسانى ببیند که حضرت رسول و على و فاطمه و ائمه علیهم السلام در حقشان دعا مى کنند؟ (37)

3. سلیمان اعمش مى گوید:

در کوفه، شب جمعه اى نزد شیخى بودم. به او گفتم: درباره زیارت امام حسین علیه السلام چه مى گویى؟» گفت: «بدعت است و هر بدعتى، گمراهى است و هر صاحب گمراهى در آتش است». ناراحت شدم و رفتم.

نیمه‌هاى شب آمدم، درِ خانه او را زدم. همسرش گفت: «او به زیارت امام حسین علیه السلام رفته است».

سلیمان مى گوید: من هم به طرف حرم امام حسین علیه السلام رفتم. وقتى داخل حرم شریف شدم، دیدم شیخ در حالى که به سجده افتاده، گریه و ناله مى کند و از خداوند طلب مغفرت و توبه مى کند. بعد از مدّتى طولانى سرش را بلند کرد. گفتم: «اى شیخ! دیروز آن جمله را گفتى، پس الان چه گونه به زیارتش آمدى؟» گفت: اى سلیمان! مرا سرزنش نکن! دیشب، در خواب...، شترى از نور دیدم که کجاوه اى از نور، بر روى آن شتر بود و داخل آن دو خانم بودند. گفتم: «این دو خانم بزرگوار کى اند؟» گفت: «یکى، حضرت خدیجه سلام الله علیها و دیگرى حضرت سیدة النساء فاطمة زهرا سلام الله علیها است.». گفتم: «این جمع به کجا مى روند؟» گفت: «به زیارت حسین که در کربلا از روى ظلم شهید شد، مى روند».

به آن هودج نگاه کردم. دیدم اوراقى از آن به پایین مى ریزد. پرسیدم: «این اوراق مکتوب چیست؟» گفت: «در این ورق‌ها نوشته شده هر کس در شب جمعه، به زیارت قبر حسین علیه السلام بیاید، از آتش جهنم ایمن خواهد بود» (38).

منبرى‌ها جریان سلیمان اعمش را مى گویند. آیا این حدیث صحیح است»؟ فرمود: «آرى، راست و صحیح است». گفتم: «سیدنا! صحیح است که مى گویند: هر کس زیارت کند حسین علیه السلام را در شب جمعه، براى او امان است»؟ فرمود: «آرى، والله!» و اشک از چشمان مبارکش جارى شد و گریست. (39)

ب) عنایت حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به زائران حسین علیه السلام :

قضایاى زیادى بر این مطلب دلالت دارد. یکى از آن‌ها، قضیّه معروف جعفر نعل بند است که مرحوم نهاوندى آورده است. (40)

1 بحار الانوار، ج 40، ص 44؛ فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 177.

2 زمر: 69. (زمین (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود)

3. تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه، ح 121. (محدث نورى (ره) چند روایت از تفسیر على بن ابراهیم و ارشاد مفید و غیبت طوسى و کمال الدین صدوق و کفایة الاثر شیخ خرّاز و غیبت فضل بن شاذان نقل مى کند و مى گوید به قرینه حدیث اول، معلوم مى شود مراد، نور ظاهرى است وگرنه ممکن است گفته شود مراد نور معنوى است که نور علم و حکمت و عدل باشد؛ نجم الثاقب، جمکران، خصلت بیست و نهم، ص 168.)

4. البته ممکن است این روایت، یک تفسیر باطنى هم داشته باشد که تمام ظلمت‌ها مى رود حتّى ظلمت‌هاى نورانى یا پیشرفت‌هاى علمى مى شود که به نور خورشید و ماه نیاز نباشد. (باید تأمل کرد).

5. شیخ طوسى، الغیبة، ح 484، ص 467؛ المحجة فیما نزل فی القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ذیل آیه، ص 748؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ذیل آیه، ح 122.

6. همان، موسسه معارف اسلامى، ح 487، ص 470؛ کشف الغمة، ج 3، ص 263؛ عزیز آل یاسینعلیه السلام ، ص 48 (به نقل از مهدى منتظر در نهج البلاغه، ص 114).

7. نعمانى، الغیبة، عربى، ص 151، و نشر صدوق، ص 323.

8. منتخب الاثر، باب، أنّه ابن سیّد الإماء، (به نقل از کفایة الاثر و کمال الدین).

9. همان، باب أنّه ابن سید الإماء، (به نقل از کمال الدین) ر.ک: معجم احادیث إلامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 691، ص 165.

10. امالى صدوق، مجلس 87، ح 947/1. بحارالانوار، ج 43، ص 25. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 129 به نقل از عامه و خاصه.

11. کمال الدین، ب 42، ح 2؛ نجم الثاقب، ط جمکران، باب اول، ص 39؛ اثبات الوصیه، ص 249؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ذیل سوره قدر، ح 19، ص 616.

12. ر.ک: به بحارالانوار، ج 43، صص 62، 64 و 225 و ج 8، ص 53.

13. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 743 (به نقل از کنزالفوائد، ح 1، ص 150).

14. مقتل خوارزمى، چاپ انوارالهدى، ج 1، ح 25، ص 101.

15. فاطمه الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 10 (به نقل از کشف الغمة، ج 1، ص 506).

16. مناقب ابن شهر آشوب، چاپ دارالاضواء، ج 1، ص 355.

17. سید بن طاووس، اقبال، عمل روز بیستم جمادى الاخرة؛ در مفاتیح الجنان: «السلام علیک أیتها المظلومة المغصوبة».

18. همان، عمل روز بیستم جمادى الاخرة؛ مفاتیح الجنان، زیارت دوم حضرت زهراسلام الله علیها .

19. شیخ طوسى، امالى، ص 156، ضمن ح 258.

20. معجم احادیث الامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 595، ص 43.

21. روزگار رهایى، ج 2، ص 608 (به نقل از ینابیع المودة، ج 3، ص 131).

22. کمال الدین، باب 34.

23. معجم أحادیث الإمام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 752، ص 229.

24. همان، ج 3، ح 833، ص 297، و ح 1072، ص 500.

25. همان، ج 4، ح 1098، ص 20؛ و کمال الدین، باب 58، ح 25.

26. عنایات حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به علما و طلاب، ص 176، (پاورقى).

27. همان (به نقل از: شیفتگان حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ص 160).

28. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 198، (به نقل از بحارالانوار، ج 22، ص 491).

29. همان، ح 6، ص 109 (به نقل از احقاق الحق، ح 10، ص 185) و ر.ک: بحارالانوار، ج 36، ح 110، ص 288.

30. مفاتیح الجنان، زیارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، مقتل خوارزمى، ج 1، ح 21، ص 99.

31. چهل حدیث پیرامون نور یزدان، ص 14 (به نقل از: کفایة الأثر، ص 159).

32. نغمه‌هاى فاطمیهسلام الله علیها ، ص 24.

33. با دعاى ندبه در پگاه جمعه، ص 16 (به نقل از عیون أخبار الرضاعلیه السلام ، ج 1، ص 47؛ کمال الدین، ج 1، ص 268).

34. مفاتیح الجنان، دعاى عهد.

35. مکیال المکارم (فارسى) ج 2، ص 218 و (عربى) ج 2، ص 160 (به نقل از کتاب غایة المرام، سید محدث بحرانى(ره) ص 189 باب 23 ح 105؛ به نقل از غیبت نعمانى، نشر صدوق، ح 24، ص 133).

36. کامل الزیارات، پیام حق، 1377، باب 40، ح 4، ص 386.

37. همان، پیام حق، 1377، باب 40، ح 4، ص 386؛ مفاتیح الجنان، فصل هفتم، مقصد اول (به نقل از ابن قولویه و کلینى و سید بن طاووس و دیگران).

38. بحار الأنوار، ج 45، ح 12، ص 401؛ النجم الثاقب، مسجد مقدس جمکران، 1380، چاپ چهارم، ص 495.

39. النجم الثاقب، مسجد مقدس جمکران، 1380، چاپ چهارم، ص 489؛ مفاتیح الجنان، تشّرف حاج على بغدادى.

40. ر. ک: خلاصة العبقرى الحسان، ص 34؛ العبقرى الحسان، ج 2، ص 80.

منبع

بازدید : 1558
دوشنبه 4 خرداد 1399 زمان : 0:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

شباهت‌های حضرت زهرا و حضرت مهدی سلام الله علیهما با یکدیگر

5- مظلومیت حضرت زهراسلام الله علیهاو حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

الف) ستم دیدگى حضرت زهراسلام الله علیها:

در زیارت آن حضرت مى خوانیم: «السلام علیک أیتها المعصومة المظلومة (17)؛ سلام بر تو اى پاک ستمدیده».

و «اللهم صل... و صلّ على البتول....المظلومة المقهورة» (18).

امیر مؤمنان على علیه السلام در ترسیم مظلومیّت همسرش مى فرماید:

إنَّ فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم لم تزل مظلومة، من حقها ممنوعة.... (19)

فاطمه، دختر پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، همواره ستم دیده بوده و از حق خود محروم شد.

ب) او (عج) ستمدیده است:

امیر مؤمنان على علیه السلام در ترسیم مظلومیت و غربت فرزندش مهدى (عج) مى فرماید: «صاحب هذا الأمر الشریدُ الطریدُ الفریدُ الوحید (20)؛ صاحب این امر، همان رانده شده دور شده یگانه و تنها است».

در حدیث دیگرى حضرت على علیه السلام تصریح مى کند به این که او غریب است:

سیأتى الله بقوم یُحِبُّهُم و یُحِبُّونَهُ و یَملِکُ مَن هو بینهم غریب.... (21)

کسى که در میان آنان غریب است، بر آنان حکومت مى کند.

امام کاظم علیه السلام مى فرماید: «هو الطرید الوحید الغریب (22)؛ او، همان رانده شده یکه و تنهاى غریب است».

حضرت، به حدّى مظلوم است که امام باقر علیه السلام مى فرماید: «اگر او را مى شناختند، او را تکه تکه مى کردند» (23).

همانند اذیت و آزارهایى که بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پیش آمد، بر ایشان نیز وارد مى آید و بلکه بیش تر. (24)

مى گردند. (25)

فرزندش را مظلوم معرفى مى کند.

مرحوم میرجهانى مى گفت:

در عالم رؤیا، مادر مظلومم حضرت فاطمه صدیقه سلام الله علیها را دیدم و ایشان سه بیت شعر فارسى خواند، وقتى بیدار شدم فقط یک بیت را به یاد داشتم و آن بیت این گونه است:

دلى شکسته تر از من در آن زمانه نبود

در این زمان دل فرزند من شکسته تر است (26)

و بالأخره خود حضرت مهدى (عج) خود را مظلوم ترین فرد عالم معرفى مى کند.

حجة الاسلام حاج سیّد اسماعیل شرفى مى گوید:

به عتبات مقدّسه مشرف شده بودم و در حرم مطهر حضرت سید الشهداء علیه السلام مشغول زیارت بودم. چون دعاى زائرین در قسمت بالا سر حرم مطهر امام حسین علیه السلام مستجاب است، در آن جا از خداوند خواستم مرا به محضر مبارک مولایم حضرت مهدى،ارواحنافداه، مشرف گرداند و دیدگانم را به جمال بى مثال آن بزرگوار روشن کند.

مشغول زیارت بودم که ناگهان خورشید جهان تاب جمالش ظاهر شد. گرچه در آن هنگام، حضرتش را نشناختم، ولى شدیدا مجذوب آن بزرگوار شدم. پس از سلام، از ایشان پرسیدم: «شما کیستید؟». آقا فرمود: «من، مظلوم ترین فرد عالم هستم.»! من، متوجّه نشدم و با خود گفتم: «شاید ایشان از علماى بزرگ نجف هستند و چون مردم به ایشان گرایش پیدا نکرده اند، خود را مظلوم ترین فرد عالم مى داند». در این هنگام، ناگهان متوجّه شدم که کسى در کنارم نیست. این جا بود که فهمیدم، مظلوم ترین فرد عالم، کسى جز امام زمان، أرواحنا فداه، نیست و من نعمت حضور آن بزرگوار را زود از دست دادم. (27)

بیایید با هم، این دو مظلوم را از مظلومیت بیرون بیاوریم.

1 بحار الانوار، ج 40، ص 44؛ فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 177.

2 زمر: 69. (زمین (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود)

3. تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه، ح 121. (محدث نورى (ره) چند روایت از تفسیر على بن ابراهیم و ارشاد مفید و غیبت طوسى و کمال الدین صدوق و کفایة الاثر شیخ خرّاز و غیبت فضل بن شاذان نقل مى کند و مى گوید به قرینه حدیث اول، معلوم مى شود مراد، نور ظاهرى است وگرنه ممکن است گفته شود مراد نور معنوى است که نور علم و حکمت و عدل باشد؛ نجم الثاقب، جمکران، خصلت بیست و نهم، ص 168.)

4. البته ممکن است این روایت، یک تفسیر باطنى هم داشته باشد که تمام ظلمت‌ها مى رود حتّى ظلمت‌هاى نورانى یا پیشرفت‌هاى علمى مى شود که به نور خورشید و ماه نیاز نباشد. (باید تأمل کرد).

5. شیخ طوسى، الغیبة، ح 484، ص 467؛ المحجة فیما نزل فی القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ذیل آیه، ص 748؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ذیل آیه، ح 122.

6. همان، موسسه معارف اسلامى، ح 487، ص 470؛ کشف الغمة، ج 3، ص 263؛ عزیز آل یاسینعلیه السلام ، ص 48 (به نقل از مهدى منتظر در نهج البلاغه، ص 114).

7. نعمانى، الغیبة، عربى، ص 151، و نشر صدوق، ص 323.

8. منتخب الاثر، باب، أنّه ابن سیّد الإماء، (به نقل از کفایة الاثر و کمال الدین).

9. همان، باب أنّه ابن سید الإماء، (به نقل از کمال الدین) ر.ک: معجم احادیث إلامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 691، ص 165.

10. امالى صدوق، مجلس 87، ح 947/1. بحارالانوار، ج 43، ص 25. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 129 به نقل از عامه و خاصه.

11. کمال الدین، ب 42، ح 2؛ نجم الثاقب، ط جمکران، باب اول، ص 39؛ اثبات الوصیه، ص 249؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ذیل سوره قدر، ح 19، ص 616.

12. ر.ک: به بحارالانوار، ج 43، صص 62، 64 و 225 و ج 8، ص 53.

13. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 743 (به نقل از کنزالفوائد، ح 1، ص 150).

14. مقتل خوارزمى، چاپ انوارالهدى، ج 1، ح 25، ص 101.

15. فاطمه الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 10 (به نقل از کشف الغمة، ج 1، ص 506).

16. مناقب ابن شهر آشوب، چاپ دارالاضواء، ج 1، ص 355.

17. سید بن طاووس، اقبال، عمل روز بیستم جمادى الاخرة؛ در مفاتیح الجنان: «السلام علیک أیتها المظلومة المغصوبة».

18. همان، عمل روز بیستم جمادى الاخرة؛ مفاتیح الجنان، زیارت دوم حضرت زهراسلام الله علیها.

19. شیخ طوسى، امالى، ص 156، ضمن ح 258.

20. معجم احادیث الامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 595، ص 43.

21. روزگار رهایى، ج 2، ص 608 (به نقل از ینابیع المودة، ج 3، ص 131).

22. کمال الدین، باب 34.

23. معجم أحادیث الإمام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 752، ص 229.

24. همان، ج 3، ح 833، ص 297، و ح 1072، ص 500.

25. همان، ج 4، ح 1098، ص 20؛ و کمال الدین، باب 58، ح 25.

26. عنایات حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به علما و طلاب، ص 176، (پاورقى).

27. همان (به نقل از: شیفتگان حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ص 160).

منبع

بازدید : 1244
دوشنبه 4 خرداد 1399 زمان : 0:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

شباهت‌های حضرت زهراو حضرت مهدی سلام الله علیهما با یکدیگر

4- حضرت زهرا سلام الله علیهاو حضرت مهدى (عج) شفیع مؤمنان در قیامتند.

الف) حضرت زهراسلام الله علیها شفیع روز قیامت است:

روایات دلالت کننده بر مقام شفاعت زهراسلام الله علیها متعدد هستند (12). در این جا، به برخى از آن‌ها اشاره مى شود.

پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

اى فاطمه! بشارت باد بر تو! نزد خداوند مقام محمودى دارى. در آن مقام، براى دوستداران و شیعیان خودت، شفاعت مى کنى و شفاعت تو پذیرفته مى شود. (13)

بلال بن حمامة مى گوید:

یک روز پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم بر ما وارد شد در حالى که نور صورتش مثل ماه درخشان بود و خوش حال بود. عبدالرحمان بن عوف عرض کرد: «اى رسول خدا! این نور چیست»!؟ فرمود: «از طرف خداوند، بشارتى در مورد برادرم و پسر عمویم (على «ع») و دخترم آمد که به واسطه آن دو، مردان و زنان امّتم از آتش جهنم نجات پیدا مى کنند». (14)

شفاعت براى مادر شماست». (15)

ب) حضرت مهدى (عج) هم شفیع روز قیامت است:

در حدیثى، امیر مومنان على علیه السلام و جابر بن عبدالله انصارى از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل مى کنند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مقامات ائمه علیه السلام را در روز قیامت بیان فرمود. مقام حضرت مهدى (عج) را این گونه بیان مى فرماید: امام مهدى (عج)، شفیع مؤمنان در روز قیامت است؛ چرا که اذن شفاعت، از طرف خداوند داده نمى شود مگر به کسى که خداوند بخواهد و به آن راضى باشد. (16)

1 بحار الانوار، ج 40، ص 44؛ فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 177.

2 زمر: 69. (زمین (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود)

3. تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه، ح 121. (محدث نورى (ره) چند روایت از تفسیر على بن ابراهیم و ارشاد مفید و غیبت طوسى و کمال الدین صدوق و کفایة الاثر شیخ خرّاز و غیبت فضل بن شاذان نقل مى کند و مى گوید به قرینه حدیث اول، معلوم مى شود مراد، نور ظاهرى است وگرنه ممکن است گفته شود مراد نور معنوى است که نور علم و حکمت و عدل باشد؛ نجم الثاقب، جمکران، خصلت بیست و نهم، ص 168.)

4. البته ممکن است این روایت، یک تفسیر باطنى هم داشته باشد که تمام ظلمت‌ها مى رود حتّى ظلمت‌هاى نورانى یا پیشرفت‌هاى علمى مى شود که به نور خورشید و ماه نیاز نباشد. (باید تأمل کرد).

5. شیخ طوسى، الغیبة، ح 484، ص 467؛ المحجة فیما نزل فی القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ذیل آیه، ص 748؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ذیل آیه، ح 122.

6. همان، موسسه معارف اسلامى، ح 487، ص 470؛ کشف الغمة، ج 3، ص 263؛ عزیز آل یاسینعلیه السلام ، ص 48 (به نقل از مهدى منتظر در نهج البلاغه، ص 114).

7. نعمانى، الغیبة، عربى، ص 151، و نشر صدوق، ص 323.

8. منتخب الاثر، باب، أنّه ابن سیّد الإماء، (به نقل از کفایة الاثر و کمال الدین).

9. همان، باب أنّه ابن سید الإماء، (به نقل از کمال الدین) ر.ک: معجم احادیث إلامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 691، ص 165.

10. امالى صدوق، مجلس 87، ح 947/1. بحارالانوار، ج 43، ص 25. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 129 به نقل از عامه و خاصه.

11. کمال الدین، ب 42، ح 2؛ نجم الثاقب، ط جمکران، باب اول، ص 39؛ اثبات الوصیه، ص 249؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ذیل سوره قدر، ح 19، ص 616.

12. ر.ک: به بحارالانوار، ج 43، صص 62، 64 و 225 و ج 8، ص 53.

13. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 743 (به نقل از کنزالفوائد، ح 1، ص 150).

14. مقتل خوارزمى، چاپ انوارالهدى، ج 1، ح 25، ص 101.

15. فاطمه الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 10 (به نقل از کشف الغمة، ج 1، ص 506).

16. مناقب ابن شهر آشوب، چاپ دارالاضواء، ج 1، ص 355.

منبع

بازدید : 764
سه شنبه 29 ارديبهشت 1399 زمان : 10:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

رابطه شب قدر و ولایت چیست؛ زیرا می‌گویند شب قدر ارتباط تنگاتنگی با امام زمان (عج) دارد؟ در جایی خواندم که امام صادق (علیه السلام) فرمود: حقیقت شب قدر، حضرت زهرا (علیهاالسلام) است؛ آیا این سخن درست است و اگر درست است، معنایش چیست؟[1]

یکی از مسائل پر رمز و راز در مجموعه علوم و معارف الهی، مسئله «شب قدر» است. نخست گفتنی است، شب قدر، ظرف نزول قرآن است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ»[2].اما این چه نوع ظرفی است؟ بین عموم مردم مشهور است که «شب قدر» ظرف زمان است. طبق این بیان، شب قدر، به معنای پاره‌‌‌ای از زمان (شب) است که در آن، قرآن از عالم بالا به دنیا نازل گشته است و به دلیل اهمیت این نزول و مسائل جنبی و یا عوامل زمینه ساز آن- که از درک ما انسان‌ها فراتر است- خداوند می‌فرماید: «وَ ما أَدْراک ما لَیلَةُ الْقَدْرِ»[3]؛«چه چیزی تو را آگاه کرد که شب قدر چیست؟» و «لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[4]؛«شب قدر، از هزار ماه بهتر است». عبادتی که در این شب انجام می‌شود، بهتر از هر عبادتی است که انسان آنها را در طول هزار ماه انجام می‌دهد و نیز: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْرٍ»[5]؛ «در این شب فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان فرود می‌آیند و با خود مقدرات همه امور را فرود می‌آورند» و «سَلامٌ هِی حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»[6]؛«این شب [یکسره ] تا طلوع فجر سلام و سلامتی است».

اما اگر «ظرفیت» مطرح در آیه را منحصر در ظرف زمان نکنیم و بگوییم ظرف زمان، پایین ترین مرحله از مراحل ظرفیت است؛ آن گاه به این می‌رسیم که شب قدر، حقیقتی است که قرآن در آن نازل شده و با توجه به لیاقت و قابلیتش، حقیقت قرآن را از عالم بالا دریافت کرده و آن را در وجود خود، جای داده است و بدین ترتیب وجودش، ظرف قرآن شده است. البته مراد از ظرف و محل و امثال این تعابیر، مکان مادی نیست و نمی‌تواند باشد؛ زیرا حقیقت قرآن از سنخ امور مادی نیست تا ظرف و مکانی شبیه به ظروف و مکان‌های مادی داشته باشد؛ بلکه محل نزول قرآن و ظرف آن، باید از سنخ «معنی» و امور معنوی باشد تا بتوان، ظرفیت آن را نسبت به یک حقیقت معنوی پذیرفت و از آن توجیه معقولی ارائه کرد. در اینجا سه نکته باید روشن شود:

یکم.بدانیم که ظرف و مظروف مادی، هیچ گاه با هم متحد نمی‌شوند. برای مثال آب که مظروف و کوزه ظرف است، تا ابد اگر این نسبت را حفظ کنند، نه کوزه آب می‌شود و نه آب کوزه و همین طور است در دیگر موارد از انواع ظرف‌ها و مظروف‌های مادی. اما در امور معنوی این گونه نیست؛ ظرف معنوی حقیقتی است که پذیرای امور معنوی و دریافت کننده حقایق ملکوتی است. این حقیقت، با آنچه می‌پذیرد و قبول می‌کند، وحدت یافته و یکی می‌شود. بنابراین حقیقتی که محل نزول قرآن است و حقایق آن را قبول کرده و ظرف قرآن شده است، با آن یکی می‌شود و قرآن ناطق می‌گردد.

دوم.بدانیم حقیقتی که بر اثر قبول قرآن، عین آن می‌شود، کسی جز انسان کامل- که مظهر جمیع اسمای حسنای حق و آینه تمام نمای خداوند است- نیست. در رأس همه افرادی که مصداق عنوان یاد شده هستند، وجود نازنین حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) است و پس از ایشان شایسته ترین و نزدیک ترین افراد به مقام ایشان، امام علی (علیه السلام) است و همین طور پس از ایشان فرزندشان حسن بن علی (علیه السلام) تا برسیم به زمان ما. لیلة القدری که در این زمان، ظرف قرآن است و حقایق آن در او جاری می‌شود، حضرت حجة بن الحسن المهدی (عج) است. ما از این بزرگان و امامان بر حق، به قرآن ناطق تعبیر می‌کنیم؛ همان طور که مالک اشتر وقتی که دید مردم نادان، فریب عمرو عاص و معاویه را خورده و به کاغذ پاره‌های سر نیزه چشم دوخته اند؛ فرمود: شما قرآن ناطق (علی) را رها کرده و به این کاغذها چشم دوخته و دل خوش کرده اید! مراعات این کاغذها را می‌کنید؛ ولی اصل قرآن و حقیقت آن را- که در علی (علیه السلام) تجسّم یافته- رها کرده و حرمت نمی‌نهید!

امام باقر (علیه السلام) می‌فرماید: «امام علی (علیه السلام) در حضور امام حسن و امام حسین (علیهاالسلام)، سوره قدر را تلاوت کرد. حضرت حسین (علیه السلام) خطاب به پدر گفت:‌‌‌ای پدر! این سوره را با حلاوت مخصوصی تلاوت می‌فرمایید. حضرت فرمود: فرزندم! زمانی که سوره قدر نازل شد، جدت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) کسی را پی من فرستاد؛ سپس این سوره را برای من تلاوت کرد و با دست بر کتف راست من زد و فرمود:‌‌‌ای برادر و وصی من!‌‌‌ای کسی که پس از من ولی این امتی! این سوره پس از من، از آن تو و پس از تو، از آن دو فرزندانت حسن و حسین است. از برای آن نوری است که در قلب تو و اوصیای تو تا مطلع فجر قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) ساطع است»[7].

براساس روایتی خداوند به رسولش (صلی الله علیه وآله) فرمود: «سوره قدر را تلاوت کن که این سوره نسبت (شناسنامه) تو و نسبت اهل بیت تو تا روز قیامت است». [8]

اگر کسی بگوید: چرا امام صادق (علیه السلام) شب قدر را بر جده اش فاطمه (علیهاالسلام) اطلاق کرده؛ در حالی که طبق بیان مزبور شب قدر بودن، به ایشان اختصاص ندارد؛ بلکه هر انسان کاملی می‌تواند مصداق آن باشد؟

در جواب گوییم: اولًا از دیدگاه منطقی، اثبات چیزی نفی غیر آن را نمی‌کند؛ یعنی، اگر بگوییم «شب قدر، فاطمه است»، منافاتی با لیله القدر بودن دیگر مصادیق ندارد. ثانیاً در میان افرادی که مصداق شب قدرند، برای فاطمه (علیهاالسلام) امتیازی است که برای هیچ کس آن ویژگی وجود ندارد و آن عبارت از این است که آن حضرت، علاوه بر آنکه خود مصداق لیله القدر است، پدر، همسر و یازده فرزندش همه مصادیق شب قدرند. از این رو حضرت فاطمه (علیهاالسلام) همانند شمع جمعی است که دیگران، دور او را گرفته اند و جا دارد که از ایشان به صورت برجسته و عنوان «شب قدر» یاد شود.

سوم. بدانیم چرا از انسان کامل به شب قدر تعبیر شده است؟ لفظ «لیلة» به معنای شب است و خصوصیت شب خفا و ناپیدایی آن است. شب فانی و منفعل محض است و از خود چیزی ندارد. قدر هم به معنای عظمت، قدرت و فضیلت است و انسان کامل از آن رو که فانی در خداوند است، فانی در حقیقتی است که عین عظمت و قدرت و فضیلت است. از آن جهت که خود است، هیچ است و از آن جهت که نمود آن حقیقت است، همه چیز است؛ پس از او به شب قدر تعبیر شده است. انسان کامل آینه تمام نمای جمال خداوند، خلیفه و وجه اللّه است. مظهر «بِکلِّ شَی ءٍ عَلِیمٌ»[9]و «عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ»[10] است. مصداق «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمی»[11]است. انسان کامل حقیقتی است که بیعت با او بیعت با خدا است: «إِنَّ الَّذِینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ»[12].

همچنین دوستی یا دشمنی با او، دوستی یا دشمنی با خداوند است: «و مَن احبَّکم فقد احَبَّ اللّه و مَن ابغضکم فقد ابغضَ اللّه»[13]. از این حقیقت بزرگ، به شب قدر یاد می‌شود:

«عن ابی عبدالله علیه السلام قال: انا انزلنا فی لیلة القدر؛ «اللیلة»، فاطمة و «القدر»، الله فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر»[14]؛

«امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «لیلة، فاطمه و قدر، اللّه است. هر کس به درستی فاطمه را شناخت، شب قدر را درک کرده است».

البته شب قدر را خدای او و خود «لیله القدر» می‌شناسد و بس؛ اما دیگران به مقدار استعداد و لیاقتشان می‌توانند با برخی از اوصاف و خصوصیات شب قدر- آن هم با هدایت و ارشاد خود او- آشنا شوند. در برخی از روایات آمده است: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) خطاب به امام علی (علیه السلام) می‌فرماید: «کسی خدا را نشناخت، جز من و تو و کسی مرا نشناخت، جز خدا و تو و تو را نیز کسی نشناخت، جز خدا و من». بنابراین شناخت شب قدر- که همان انسان کامل است- با شناخت خداوند رابطه تنگاتنگی دارد و همان طور که نمی‌توان به حقیقت خداوند و کنه ذات او پی برد، نمی‌توان به حقیقت شب قدر و کنه ذات او دست یافت.

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

می‌توان شب قدر را به دو نوع حقیقی و زمانی تقسیم کرد و گفت: لیلة القدر حقیقی، وجود طیبه انسان کامل است که دعا و ظرف قرآن؛ بلکه قرآن ناطق است.

از این رو در هر زمان برای آن، بیش از یک مصداق قابل تصوّر نیست. به عبارت دیگر امام زمان هر عصری، مصداق شب قدر آن دوران است و نظیر ندارد و دومی‌برایش متصور نیست. امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید:

«الامام واحد دهره و لا یدانیه احد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدلًا و لا له مثل و لا نظیر»[15]؛

«امام یگانه دهر خویش است و کسی نمی‌تواند تا با او انباز گردد. امام کسی است که هیچ دانشمندی به پایه او نمی‌رسد و احدی نمی‌تواند جایگزین وی شود. امام کسی است که مثل و نظیری برایش متصور نیست». این همان شب قدر حقیقی است.

نتیجه گیری

از آنچه گفته شد، روشن می‌شود که لیلة القدر سه گونه است:

1-شب قدر حقیقی که تعدّد بردار نیست و در هر عصر و زمانی فقط یک مصداق دارد.

2-شب قدر زمانی واقعی که آن هم در هر سال یک زمان خاص است و قابل تعدد و توسعه نیست.

3-شب قدر زمانی اعتباری که با توجه به اختلاف آفاق، قابل توسعه و حتی تعدد است.

باید دانست که درک شب قدر در هر مرتبه ای، تلاش متناسب با خود را می‌طلبد. اگر لیله القدر را همان امام زمان و حجت خدا معنا کنیم، درک آن در کنار پیروی از خدا و پیامبرش میسور است. انسان مؤمن با جهاد و تلاش، می‌تواند در افق شب قدر حقیقی قرار گیرد؛ چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در حق سلمان فارسی فرمود: «السلمان منا اهل البیت»[16]. قرآن کریم هم می‌فرماید : «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»[17]؛ «و کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه‌های خود را بر آنان می‌نمایانیم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است».

اگر شب قدر را زمانی واقعی معنا کنیم- که تعدد بردار و قابل توسعه نباشد- در این صورت درک آن، در کنار پاسداری از شب‌های رمضان میسور است؛ به طوری که با احیای شب‌های متعدد، اطمینان به درک شب قدر حاصل آید و اگر در کنار آن معانی، شب قدر زمانی اعتباری را هم قابل قبول دانستیم. در آن صورت، ما به وظیفه خود در پاسداری از شب قدر احتمالی عمل می‌کنیم، و با امید به رحمت گسترده خداوند متعال؛ انتظار می‌رود که پروردگار مهربان از سر لطف و محبت تمامی‌آن برکات شب قدر حقیقی و واقعی را- که برای احیاگرانش که با نیت درک آن سر بندگی فرود آورده اند- نازل می‌فرماید؛ نصیب ما نیز بگرداند.

پی نوشت:

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. جهت تهیه پاسخ این پرسش از نوشته جناب حجه الاسلام والمسلمین حسین رمضانی استفاده شده است.

[2]. قدر 97، آیه 1-

[3]. همان، آیه 2-

[4]. همان، آیه 3-

[5]. همان، آیه 4-

[6]. همان، آیه 5-

[7]. تفسیر برهان، ج 4، ص 487-

[8]. علل الشرایع، ج 2، ص 316-

[9]. بقره 2، آیه 29-

[10]. همان، آیه 20

[11]. انفال 8، آیه 17-

[12]. فتح 48، آیه 10-

[13]. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.

[14]. بحارالانوار، ج 43، ( مؤسسة الوفاء، ناشر الوفاء بیروت، الطبعة الثانیة).

[15]. اصول کافی، کتاب حجت، ج 1، ص 201-

[16]. بحار، ج 108، ص 285-

نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه

برچسب ها
بازدید : 1451
شنبه 12 ارديبهشت 1399 زمان : 20:27
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاطمه الزهرا

شباهت‌های حضرت زهرا و حضرت مهدی سلام الله علیهما با یکدیگر

3- سخن گفتن حضرت زهراسلام الله علیها و حضرت مهدى(عج) در شکم مادر

الف) حضرت زهراسلام الله علیها با مادر سخن مى گوید:

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

«وقتى حضرت خدیجه سلام الله علیها با پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ازدواج کرد، زنان مکه از او کناره گیرى کردند، (و او تنها شد) تا این که به حضرت زهرا سلام الله علیها باردار شد. در آن زمان بود که فاطمه، با او سخن مى گفت و از او مى خواست که صبر کند. (10)

ب) سخن گفتن حضرت مهدى(عج) در شکم مادر:

حضرت حکیمه خاتون، وقتى قضیّه شب تولّد را نقل مى کند، مى گوید:

امام عسکرى علیه السلام فرمود: «سوره قدر را بر نرجس خاتون بخوان.». شروع کردم به خواندن سوره قدر. پس آن طفل، در شکم نرجس خاتون، با من همراهى مى کرد و مى خواند آن چه من مى خواندم و بر من سلامى کرد. من ترسیدم.

امام، صدا زد: «اى عمه! از قدرت الهى تعجب نکن، که حق تعالى کودکان ما را به حکمت گویا مى گرداند و ما را در بزرگى، در زمین، حجت خود مى گرداند (11)».

1 بحار الانوار، ج 40، ص 44؛ فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 177.

2 زمر: 69. (زمین (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود)

3. تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه، ح 121. (محدث نورى (ره) چند روایت از تفسیر على بن ابراهیم و ارشاد مفید و غیبت طوسى و کمال الدین صدوق و کفایة الاثر شیخ خرّاز و غیبت فضل بن شاذان نقل مى کند و مى گوید به قرینه حدیث اول، معلوم مى شود مراد، نور ظاهرى است وگرنه ممکن است گفته شود مراد نور معنوى است که نور علم و حکمت و عدل باشد؛ نجم الثاقب، جمکران، خصلت بیست و نهم، ص 168.)

4. البته ممکن است این روایت، یک تفسیر باطنى هم داشته باشد که تمام ظلمت‌ها مى رود حتّى ظلمت‌هاى نورانى یا پیشرفت‌هاى علمى مى شود که به نور خورشید و ماه نیاز نباشد. (باید تأمل کرد).

5. شیخ طوسى، الغیبة، ح 484، ص 467؛ المحجة فیما نزل فی القائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ذیل آیه، ص 748؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ذیل آیه، ح 122.

6. همان، موسسه معارف اسلامى، ح 487، ص 470؛ کشف الغمة، ج 3، ص 263؛ عزیز آل یاسینعلیه السلام ، ص 48 (به نقل از مهدى منتظر در نهج البلاغه، ص 114).

7. نعمانى، الغیبة، عربى، ص 151، و نشر صدوق، ص 323.

8. منتخب الاثر، باب، أنّه ابن سیّد الإماء، (به نقل از کفایة الاثر و کمال الدین).

9. همان، باب أنّه ابن سید الإماء، (به نقل از کمال الدین) ر.ک: معجم احادیث إلامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ج 3، ح 691، ص 165.

10. امالى صدوق، مجلس 87، ح 947/1. بحارالانوار، ج 43، ص 25. فاطمة الزهراء سلام الله علیها بهجة قلب المصطفى صلی الله علیه وآله وسلم ، ص 129 به نقل از عامه و خاصه.

11. کمال الدین، ب 42، ح 2؛ نجم الثاقب، ط جمکران، باب اول، ص 39؛ اثبات الوصیه، ص 249؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ذیل سوره قدر، ح 19، ص 616.

منبع

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 10
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 9
  • بازدید کننده دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 67
  • بازدید ماه : 1887
  • بازدید سال : 4085
  • بازدید کلی : 66784
  • کدهای اختصاصی