«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهَا بَقِیَتْ أَرْبَعِینَ یَوْماً بَعْدَهُ وَ فِی رِوَایَةٍ سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ سَاقَ ابْنُ عَبَّاسٍ الْحَدِیثَ إِلَى أَنْ قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَتْ شَقَّتْ أَسْمَاءُ جَیْبَهَا وَ خَرَجَتْ فَتَلَقَّاهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا: أَیْنَ أُمُّنَا؟ فَسَکَتَتْ فَدَخَلَا الْبَیْتَ فَإِذَا هِیَ مُمْتَدَّةٌ فَحَرَّکَهَا الْحُسَیْنُ فَإِذَا هِیَ مَیِّتَةٌ فَقَالَ: یَا أَخَاهْ آجَرَکَ اللَّهُ فِی الْوَالِدَةِ وَ خَرَجَا یُنَادِیَانِ: یَا مُحَمَّدَاهْ یَا أَحْمَدَاهْ الْیَوْمَ جُدِّدَ لَنَا مَوْتُکَ إِذْ مَاتَتْ أُمُّنَا ثُمَّ أَخْبَرَا عَلِیّاً وَ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ فَغُشِیَ عَلَیْهِ حَتَّى رُشَّ عَلَیْهِ الْمَاءُ ثُمَّ أَفَاقَ فَحَمَلَهُمَا حَتَّى أَدْخَلَهُمَا بَیْتَ فَاطِمَةَ وَ عِنْدَ رَأْسِهَا أَسْمَاءُ تَبْکِی وَ تَقُولُ: وَا یَتَامَى مُحَمَّدٍ کُنَّا نَتَعَزَّى بِفَاطِمَةَ بَعْدَ مَوْتِ جَدِّکُمَا فَبِمَنْ نَتَعَزَّى بَعْدَهَا؟ فَکَشَفَ عَلِیٌّ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِرُقْعَةٍ عِنْدَ رَأْسِهَا فَنَظَرَ فِیهَا فَإِذَا فِیهَا:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ أَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ یَا عَلِیُّ أَنَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ زَوَّجَنِیَ اللَّهُ مِنْکَ لِأَکُونَ لَکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ أَنْتَ أَوْلَى بِی مِنْ غَیْرِی حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی بِاللَّیْلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِیَ السَّلَامَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
فَلَمَّا جَنَّ اللَّیْلُ غَسَّلَهَا عَلِیٌّ وَ وَضَعَهَا عَلَى السَّرِیرِ وَ قَالَ لِلْحَسَنِ: ادْعُ لِی أَبَاذَرٍّ فَدَعَاهُ فَحَمَلَاهُ إِلَى الْمُصَلَّى فَصَلَّى عَلَیْهَا ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ فَنَادَى: هَذِهِ بِنْتُ نَبِیِّکَ فَاطِمَةُ أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ فَأَضَاءَتِ الْأَرْضُ مِیلًا فِی مِیلٍ فَلَمَّا أَرَادُوا أَنْ یَدْفِنُوهَا نُودُوا مِنْ بُقْعَةٍ مِنَ الْبَقِیعِ: إِلَیَّ إِلَیَّ فَقَدْ رُفِعَ تُرْبَتُهَا مِنِّی فَنَظَرُوا فَإِذَا هِیَ بِقَبْرٍ مَحْفُورٍ فَحَمَلُوا السَّرِیرَ إِلَیْهَا فَدَفَنُوهَا فَجَلَسَ عَلِیٌّ عَلَى شَفِیرِ الْقَبْرِ فَقَالَ: یَا أَرْضُ اسْتَوْدَعْتُکِ وَدِیعَتِی هَذِهِ بِنْت رَسُولِ اللَّهِ فَنُودِیَ مِنْهَا: یَا عَلِیُّ أَنَا أَرْفَقُ بِهَا مِنْکَ فَارْجِعْ وَ لَا تَهْتَمَّ فَرَجَعَ وَ انْسَدَّ الْقَبْرُ وَ اسْتَوَى بِالْأَرْضِ فَلَمْ یُعْلَمْ أَیْنَ کَانَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ.»
ترجمه:
از ابن عبّاس نقل شده که گفت: حضرت زهرا(علیهاالسلام) مدّت چهل روز و به قولى شش ماه بعد از پدر بزرگوارش زنده بود، تا آنجا که مىگوید: وقتی فاطمه(علیهاالسلام) شهید شد، اسماء، گریبان خود را پاره کرد و [از خانه] بیرون آمد. حسنین(علیهماالسلام) با او برخورد کردند و به او گفتند: مادر ما کجاست؟ اسماء جوابى نداد. آنان وارد خانه شدند و دیدند مادر بزرگوارشان خوابیده است. امام حسین(علیه السلام) مادر خود را حرکت داد دید از دنیا رفته است. گفت:ای برادر! خدا در [مصیبتِ] مادر به تو اجر دهد.
آنگاه در حالى خارج شدند که مىگفتند: یا محمّداه! یا احمداه! امروز مصیبت تو براى ما تجدید شد چرا که مادرمان از دنیا رفت.
سپس علی(علیه السلام) را که در مسجد بود از شهادت مادرشان آگاه نمودند. امیرالمؤمنین على(علیه السلام) [بعد از شنیدن این خبر دلخراش] غش کرد، آب به صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد، آنگاه حسنین(علیهماالسلام) را برداشت و داخل خانه حضرت زهرا(علیهاالسلام) برد. اسماء [را] بالاى سر زهرا(علیهاالسلام) [دید] گریه مىکند و مىگوید:ای یتیمان حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)! بعد از رحلت جدّ شما به فاطمه(علیه السلام) تسلی و آرامش مییافتیم حال بعد از فاطمه(علیهاالسلام) به چه کسى دل خوش باشیم! آنگاه على(علیه السلام) صورت مبارک فاطمه(علیه السلام) را باز کرد رقعهاى نزد سر آن بانوى معظّمه یافت. به آن نظری کرد که نوشته بود:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، این وصیّتى است که فاطمه دختر پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله) کرده است. وصیت میکند در حالی که شهادت مىدهد خدایى جز خداى یگانه وجود ندارد و حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بنده و پیامبر خداست. بهشت و دوزخ، حق است و قیامت خواهد آمد و شکّى در آن نیست و خداوند همۀ آنها که در قبرهایند را بر خواهد انگیخت. یا على! من فاطمه(علیها السلام) دختر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) هستم. خدا مرا همسر تو قرار داد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو اولی از دیگران به من هستى، مرا شبانه حنوط کن غسل بده و کفن کن و شبانه بر بدنم نماز بگزار و به خاک بسپار، احدى را آگاه منماى، من تو را به خداوند مىسپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام میرسانم.
چون شب، تاریک شد حضرت على(علیه السلام) پیکر مقدّس حضرت فاطمه(علیهاالسلام) را غسل داد و او را روی تختی نهاد و به امام حسن(علیه السلام) فرمود: ابو ذر را بیاور! امام حسن(علیه السلام) او را صدا زد و دو نفری تخت را به محل نماز آوردند. علی(علیه السلام) بر او نماز خواند. سپس دو رکعت نماز گزارد و دو دست مبارک خود را به جانب آسمان بلند کرد و گفت: [پروردگارا!] این دختر پیغمبر تو فاطمه(علیهاالسلام) است که او را از ظلمتها به طرف نور بردى. در این هنگام زمین یک میل در یک میل روشن شد.
هنگامى که تصمیم گرفتند پیکر مطهر آن بانو را دفن کنند صدایى از یکى از بقعههاى بقیع شنیدند که مىگفت: به سوى من! به سوى من! زیرا تربت و خاک وى از من برداشته شده است. و چون نگاه کردند با قبرى حفر شده و آماده مواجه شدند. تابوت را به سوى آن بقعه بردند و جنازه را در آن دفن نمودند. سپس حضرت امیر(علیه السلام) بر جانبی از قبر نشست و فرمود: اى قبر! من امانت خود را به تو سپردم، این دختر رسول خدا است. ناگاه ندایى شنیدند که مىگفت: یا على! من از تو به وى مهربانترم. برگرد و مغموم و مهموم مباش! على(علیه السلام) بازگشت و قبر مسدود شد و با زمین هم سطح گردید و آن قبر تا روز قیامت معلوم نخواهد شد.
منابع:
منتخب، طریحی، ص۱۱۴؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۴.
منبع اهل تسنن: مقتل الحسین، خوارزمی، ج۱، ص۱۳۱.
همچنین: وصیت نامۀ شفاهی: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّٰه قَالَ: «لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللّٰه رَأَتْ فَاطِمَةُ رُؤْیَا طَوِیلَةً بَشَّرَهَا رَسُولُ اللَّهِ بِاللُّحُوقِ بِهِ وَ أَرَاهَا مَنْزِلَهَا فَلَمَّا انْتَبَهَتْ قَالَتْ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا تُوُفِّیتُ لَا تُعْلِمْ أَحَداً إِلَّا أُمَّ سَلَمَةَ وَ أُمَّ أَیْمَنَ وَ فِضَّةَ وَ مِنَ الرِّجَالِ ابْنَیَّ وَ الْعَبَّاسَ وَ سَلْمَانَ وَ عَمَّاراً وَ الْمِقْدَادَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ حُذَیْفَةَ وَ قَالَتْ: إِنِّی أَحْلَلْتُکَ أَنْ تَرَانِی بَعْدَ مَوْتِی فَکُنْ مِنَ النِّسْوَةِ فِی مَنْ یُغَسِّلُنِی وَ لَا تَدْفِنِّی إِلَّا لَیْلًا وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً قَبْرِی…» بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۷۸، ص۳۱۰. و با اختلاف: دلائل الامامة، محمد بن جریر طبری، ص۱۳۳؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۲۰۸.
برگرفته از سایت علمیتخصصی حضرت فاطمه زهرا(س)
عکس نوشته دو نفره اسم زینب و علی